گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه امام حسین
جلد هفتم
9 / 11اصابت تیری به سینه امام علیه السلام


4775.الإمام علیّ علیه السلام :مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی :حسین علیه السلام که بر اثر نبرد ، کم توان شده بود ، ایستاد و به استراحت پرداخت . همان هنگام که ایستاده بود ، سنگی آمد و به پیشانی اش خورد . خون از پیشانی اش ، سرازیر شد . پارچه ای را گرفت تا خون از پیشانی اش پاک کند که تیری با پیکانِ سه شاخه آهنین و مسموم آمد و در قلبش نشست . (1)

حسین علیه السلام گفت : «به نام خدا و یاری خدا ، و بر دین پیامبر خدا !» .

آن گاه ، سرش را به سوی آسمان ، بالا بُرد و گفت : «خدای من ! تو می دانی که آنان ، مردی را می کُشند که جز او ، فرزند پیامبری بر روی زمین نیست» .

سپس ، تیر را گرفت و آن را از پشت خود ، بیرون کشید . خون ، مانند ناودان ، از آن سرازیر شد . حسین علیه السلام ، دستش را بر زخم نهاد و چون از خون پُر شد ، آن را به آسمان پاشید . قطره ای از آن ، باز نگشت ... . دوباره ، دستش را بر زخم نهاد و چون [ از خون ] پُر شد ، به سر و محاسنش کشید و فرمود : «به خدا سوگند ، این گونه خواهم بود تا جدّم محمّد صلی الله علیه و آله را با خضاب خون ، دیدار کنم و بگویم : «ای پیامبر خدا ! فلانی و فلانی ، مرا کُشتند» .4776.عنه علیه السلام :مثیر الأحزان :حسین علیه السلام که بر اثر نبرد ، کم توان شده بود ، ایستاد . سنگی به پیشانی اش خورد و آن را شکست . سپس ، تیر سه شاخه مسمومی آمد و بر قلبش نشست .

امام علیه السلام گفت : «به نام خدا و بر دین پیامبر خدا !» .

سپس ، سرش را به سوی آسمان گرفت و گفت : «خدای من ! می دانی که آنان ، فرزند دختر پیامبرشان را می کُشند» .

آن گاه ، پس از بیرون کشیدن تیر از پشت خود ، بر اثر خونریزی فراوان ، ناتوان شد و بر زمین افتاد . .

1- .در صورت درستی این بخش از گزارش ، مقصود ، اصابت تیر به ناحیه قلب است ، نه خودِ قلب، چنان که در گزارش المناقب، محلّ اصابت، سینه امام علیه السلام ذکر شده است . بدیهی است که اگر قلب ایشان مورد اصابت قرار می گرفت ، فرصتی برای اقدامات بعدی که در گزارش آمده ، وجود نداشت .



4777.عنه علیه السلام :المناقب لابن شهرآشوب :کانَ رَماهُ سِنانُ بنُ أنَسٍ النَّخَعِیُّ فی صَدرِهِ ، فَوَقَعَ عَلَی الأَرضِ ، وأخَذَ دَمَهُ بِکَفَّیهِ وصَبَّهُ عَلی رَأسِهِ مِرارا . (1)9 / 12سَهمٌ فِی النَّحرِ4775.امام علی علیه السلام :الأمالی للصدوق عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین عن أبیه عن جده [زین العابدین] علیهم السلام :نَظَرَ الحُسَینُ علیه السلام یَمینا وشِمالاً ولا یَری أحَدا ، فَرَفَعَ رَأسَهُ إلَی السَّماءِ ، فَقالَ : اللّهُمَّ إنَّکَ تَری ما یُصنَعُ بِوَلَدِ نَبِیِّکَ .

وحالَ بَنو کِلابٍ بَینَهُ وبَینَ الماءِ ، ورُمِیَ بِسَهمٍ فَوَقَعَ فی نَحرِهِ ، وخَرَّ عَن فَرَسِهِ ، فَأَخَذَ السَّهمَ فَرَمی بِهِ ، وجَعَلَ یَتَلَقَّی الدَّمَ بِکَفِّهِ ، فَلَمَّا امتَلَأَت لَطَخَ بِها رَأسَهُ ولِحیَتَهُ ، وهُوَ یَقولُ : ألقَی اللّهَ عز و جل وأنَا مَظلومٌ مُتَلَطِّخٌ بِدَمی . (2)4776.امام علی علیه السلام :تاریخ الیعقوبی :ثُمَّ حَمَلَ [الحُسَینُ علیه السلام ] عَلَیهِم فَقَتَلَ مِنهُم خَلقا عَظیما ، وأتاهُ سَهمٌ فَوَقَعَ فی لَبَّتِهِ (3) ، فَخَرَجَ مِن قَفاهُ فَسَقَطَ ، وبادَرَ القَومُ فَاحتَزّوا رَأسَهُ ، وبَعَثوا بِهِ إلی عُبَیدِ اللّهِ بنِ زِیادٍ . (4) .

1- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 111 .
2- .الأمالی للصدوق : ص 226 ح 239 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 321 .
3- .اللَّبَّهُ : المنحر (الصحاح : ج 1 ص 217 «لبب») .
4- .تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 245 .



4777.امام علی علیه السلام :المناقب ، ابن شهرآشوب :سِنان بن اَنَس نَخَعی ، تیری بر سینه حسین علیه السلام زد که به زمین افتاد . امام علیه السلام ، خونش را چندین بار با کفِ دستانش گرفت و بر سرش کشید .

9 / 12اصابت تیری به گلوی امام علیه السلام

4780.عنه علیه السلام :الأمالی ، صدوق به نقل از عبد اللّه بن منصور ، از امام صادق ، از پدرش امام باقر ، از جدّش امام زین العابدین علیهم السلام : حسین علیه السلام ، به چپ و راست نگریست و کسی را ندید . سرش را به سوی آسمان ، بالا بُرد و گفت : «خدایا ! تو می بینی که با فرزند پیامبرت چه می کنند» .

قبیله بنی کِلاب ، میان حسین علیه السلام و آب ، مانع شدند . تیری به سوی او پرتاب شد که بر گلویش نشست و از اسبش به زمین افتاد . امام علیه السلام تیر را گرفت و بیرون کشید . سپس ، خون را با کفِ دستش می گرفت و هنگامی که پُر می شد ، به سر و صورتش می مالید و می گفت : «خدای عز و جل را مظلوم و خونین ، دیدار خواهم کرد» .4780.امام علی علیه السلام :تاریخ الیعقوبی :سپس حسین علیه السلام ، به آنها حمله بُرد و تعداد بسیاری از آنها را کُشت . تیری آمد و بر گودیِ زیر گلویش نشست و از پشتش به در آمد . حسین علیه السلام به زمین افتاد و دشمنان ، بلا فاصله ، به جدا کردن سرش پرداختند و آن را برای عبید اللّه بن زیاد فرستادند . .




4781.الإمام علیّ علیه السلام :الملهوف :ثُمَّ رَماهُ [أیِ الإِمامَ الحُسَینَ علیه السلام ] سِنانٌ أیضا بِسَهمٍ ، فَوَقَعَ السَّهمُ فی نَحرِهِ ، فَسَقَطَ علیه السلام وجَلَسَ قاعِدا ، فَنَزَعَ السَّهمَ مِن نَحرِهِ ، وقَرَنَ کَفَّیهِ جَمیعا وکُلَّمَا امتَلَأَتا مِن دِمائِهِ خَضَّبَ بِها رَأسَهُ ولِحیَتَهُ ، وهُوَ یَقولُ : هکَذا ألقَی اللّهَ مُخَضَّبا بِدَمی ، مَغصوبا عَلی حَقّی . (1)4782.عنه علیه السلام :الدرّ النظیم :قَد أصابَ الحُسَینَ علیه السلام جُرحٌ فی حَلقِهِ ، وهُوَ یَضَعُ یَدَهُ عَلَیهِ فَإِذَا امتَلَأَتِ الدَّمُ قالَ : اللّهُمَّ إنَّکَ تَری ، ثُمَّ یُعیدُها ، فَإِذَا امتَلَأَت قالَ : اللّهُمَّ إنَّ هذا فیکَ قَلیلٌ . (2)4783.الإمام الباقر علیه السلام :الإرشاد :رَکِبَ [الحُسَینُ علیه السلام ] المُسَنّاهَ (3) یُریدُ الفُراتَ وبَینَ یَدَیهِ العَبّاسُ أخوهُ ، فَاعتَرَضَتهُ خَیلُ ابنِ سَعدٍ ، وفیهِم رَجُلٌ مِن بَنی دارِمٍ ، فَقالَ لَهُم : وَیلَکُم ! حولوا بَینَهُ وبَینَ الفُراتِ ولا تُمَکِّنوهُ مِنَ الماءِ .

فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام : اللّهُمَّ أظمِئهُ ! فَغَضِبَ الدّارِمِیُّ ورَماهُ بِسَهمٍ فَأَثبَتَهُ فی حَنَکِهِ ، فَانتَزَعَ الحُسَینُ علیه السلام السَّهمَ ، وبَسَطَ یَدَهُ تَحتَ حَنَکِهِ فَامتَلَأَت راحَتاهُ بِالدَّمِ ، فَرَمی بِهِ ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ إنّی أشکو إلَیکَ ما یُفعَلُ بِابنِ بِنتِ نَبِیِّکَ . ثُمَّ رَجَعَ إلی مَکانِهِ وقَدِ اشتَدَّ بِهِ العَطَشُ . (4)4784.الإمام علیّ علیه السلام :الفتوح :ورَماهُ [أیِ الإِمامَ الحُسَینَ علیه السلام ] سِنانُ بنُ أنَسٍ النَخَعِیُّ بِسَهمٍ ، فَوَقَعَ السَّهمُ فی نَحرِهِ ، وطَعَنَهُ صالِحُ بنُ وَهبٍ الیَزَنِیُّ طَعنَهً فی خاصِرَتِهِ ، فَسَقَطَ الحُسَینُ علیه السلام عَن فَرَسِهِ إلَی الأَرضِ ، وَاستَوی قاعِدا ونَزَعَ السَّهمَ مِن نَحرِهِ ، وأقرَنَ کَفَّیهِ ، فَکُلَّمَا امتَلَأَتا مِن دَمِهِ خَضَّبَ بِهِ رَأسَهُ ولِحیَتَهُ ، وهُوَ یَقولُ : هکَذا حَتّی ألقی رَبّی بِدَمی ، مَغصوبا عَلی حَقّی . (5) .

1- .الملهوف : ص 175 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 55 .
2- .الدرّ النظیم : ص 551 .
3- .المسنّاه : ضفیره تبنی للسیل لتردَّ الماء ؛ سمّیت مسنّاه لأنّ فیها مفاتح للماء بقدر ما تحتاج إلیه ممّا یغلب (لسان العرب : ج 14 ص 406 «سنا») .
4- .الإرشاد : ج 2 ص 109 ، إعلام الوری : ج 1 ص 466 ، الملهوف : ص 170 نحوه ، روضه الواعظین : ص 208 ولیس فیه ذیله من «ثمّ قال» ، بحار الأنوار : ج 45 ص 50 .
5- .الفتوح : ج 5 ص 118 .


4781.امام علی علیه السلام :الملهوف :سپس سِنان نیز تیری به سوی امام حسین علیه السلام انداخت . تیر ، بر گلویش نشست . امام علیه السلام [ بر زمین ] افتاد . سپس راست نشست و تیر را از گلویش بیرون کشید و دو دستش را کنارهم گرفت و هر گاه از خونش پُر می شدند ، سر و صورتش را با آن ، خضاب می کرد و می فرمود : «خدا را این گونه ، خضاب کرده از خونم و با حقّ غصب شده ام ، دیدار خواهم کرد» .4782.امام علی علیه السلام :الدرّ النظیم :زخمی در گلوی حسین علیه السلام [ بر اثر تیری که به او اصابت کرد ، ] پدید آمد . او دستش را بر آن می نهاد و چون از خون ، پُر می شد ، می گفت : «خدایا ! تو می بینی» .

سپس ، دوباره چنین می کرد و چون پُر می شد ، می گفت : «خدایا ! این ، در راه تو ، اندک است» .4783.امام باقر علیه السلام :الإرشاد :حسین علیه السلام ، بر سیلْ بندِ فرات ، بالا رفت تا خود را به آب برساند . برادرش عبّاس علیه السلام پیشِ رویش ، بود . سواران ابن سعد ، راه بر او گرفتند . در میان آنان ، مردی از بنی دارِم بود که به آن سواران گفت : وای بر شما ! میان او و فرات ، مانع شوید و آب را در اختیارش نگذارید .

حسین علیه السلام گفت : «خدایا ! او را تشنه بگذار» .

مرد دارِمی ، خشمگین شد و تیری به سوی امام علیه السلام انداخت که بر زیر گلویش نشست . حسین علیه السلام ، تیر را بیرون کشید و دستش را زیر گلویش گرفت . کفِ دستانش از خون ، پُر شد . آنها را پاشید و سپس گفت : «خدایا ! از آنچه با پسر دختر پیامبرت می کنند ، به تو شِکوه می بَرم» .

سپس به جایگاهش باز گشت ، در حالی که تشنگی اش ، شدّت یافته بود .4784.امام علی علیه السلام :الفتوح :سِنان بن اَنَس نَخَعی ، تیری به سوی حسین علیه السلام انداخت . تیر ، بر گلویش نشست . صالح بن وَهَب یَزَنی هم نیزه ای به پهلوی حسین علیه السلام زد . حسین علیه السلام از اسبش به زمین افتاد . سپس ، راست نشست و تیر را از گلویش بیرون کشید . کفِ دستانش را کنار هم می گرفت و هر گاه از خونش پُر می شدند ، آنها را به سر و صورتش می مالید و می گفت : «این گونه ، خدایم را با خونم و با حقّ غصب شده ام ، دیدار خواهم کرد» . .




4785.الإمام علیّ علیه السلام :المناقب لابن شهرآشوب :فَرَماهُ [أیِ الإِمامَ الحُسَینَ علیه السلام ] ... أبو أیّوبَ الغَنَوِیُّ بِسَهمٍ مَسمومٍ فی حَلقِهِ . فَقالَ علیه السلام : بِسمِ اللّهِ ، ولا حَولَ ولا قُوَّهَ إلّا بِاللّهِ ، وهذا قَتیلٌ فی رِضَی اللّهِ . (1)9 / 13سَهمٌ فِی الفَمِ4788.الخصال عن ذَریحِ بن محمّد بن یَزیدَ المُحارِبیّ :الکامل فی التاریخ :اِشتَدَّ عَطَشُ الحُسَینِ علیه السلام فَدَنا مِنَ الفُراتِ لِیَشرَبَ ، فَرَماهُ حُصَینُ بنُ نُمَیرٍ بِسَهمٍ فَوَقَعَ فی فَمِهِ ، فَجَعَلَ یَتَلَقَّی الدَّمَ بِیَدِهِ ورَمی بِهِ إلَی السَّماءِ ، ثُمَّ حَمِدَ اللّهَ وأثنی عَلَیهِ ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ إنّی أشکو إلَیکَ ما یُصنَعُ بِابنِ بِنتِ نَبِیِّکَ ، اللّهُمَّ أحصِهِم عَدَدا ، وَاقتُلهُم بَدَدا ، ولا تُبقِ مِنهُم أحَدا .

وقیلَ : الَّذی رَماهُ رَجُلٌ مِن بَنی أبانِ بنِ دارِمٍ . (2)4789.الإمام الجواد علیه السلام :الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) :عَطِشَ الحُسَینُ علیه السلام فَاستَقی ، ولَیسَ مَعَهُم ماءٌ فَجاءَهُ رَجُلٌ بِماءٍ ، فَتَناوَلَهُ لِیَشرَبَ ، فَرَماهُ حُصَینُ بنُ تَمیمٍ بِسَهمٍ ، فَوَقَعَ فی فیهِ ، فَجَعَلَ یَتَلَقَّی الدَّمَ بِیَدِهِ ویَحمَدُ اللّهَ . (3) .

1- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 111 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 55 .
2- .الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 571 ، تاریخ الطبری : ج 5 ص 449 عن جابر الجعفی ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 407 ، الردّ علی المتعصّب العنید : ص 39 کلّها نحوه وفیها «حصین بن تمیم» .
3- .الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) : ج 1 ص 472 ، سیر أعلام النبلاء : ج 3 ص 302 ولیس فیه «فاستسقی ولیس معهم ماء» ، الردّ علی المتعصّب العنید : ص 39 نحوه ؛ المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 111 وفیه «فرماه ... والحصین بن نمیر فی فیه» فقط ، بحار الأنوار : ج 45 ص 55 .



4785.امام علی علیه السلام :المناقب ، ابن شهرآشوب :ابو ایّوب غَنَوی ، تیری مسموم به گلوی امام حسین علیه السلام زد . امام علیه السلام گفت : «به نام خدا ؛ و هیچ تغییر و توانی ، جز با خواستِ خدا ، نیست ؛ و این ، کشته ای برای خشنودی خداست !» .

9 / 13اصابت تیری بر دهان امام علیه السلام

4788.الخصال ( به نقل از ذریح بن محمّد بن یزید محاربی ) الکامل فی التاریخ :تشنگی حسین علیه السلام ، شدّت گرفت . نزدیک فرات شد تا آبی بیاشامد . حُصَین بن نُمَیر ، تیری به سوی ایشان انداخت که به دهانش اصابت کرد . حسین علیه السلام ، خون را با دستش می گرفت و به سوی آسمان ، پرتاب می کرد . سپس حمد و ثنای الهی را به جای آورد و آن گاه گفت : «بار خدایا! از رفتاری که با پسرِ دختر پیامبرت می کنند ، به تو شِکوه می بَرم . بار خدایا! یکایکشان را به شمار آور و یکایکِ آنان را بکُش و هیچ یک از ایشان را باقی مگذار» .

نیز گفته اند : کسی که به حسین علیه السلام تیر انداخت ، مردی از قبیله بنی اَبان بن دارِم بود .4789.امام جواد علیه السلام :الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) :حسین علیه السلام ، تشنه شد و آب خواست . آبی با آنان نبود . مردی آب آورد و به حسین علیه السلام داد تا بنوشد که حُصَین بن تَمیم ، تیری به او زد و در دهانش نشست و حسین علیه السلام ، خون را با دستش می گرفت و خدا را می ستود . .




4790.کنز العمّال عن ابن عبّاس :تذکره الخواصّ عن هشام بن محمّد :رَماهُ [أیِ الحُسَینَ علیه السلام ] حُصَینُ بنُ تَمیمٍ بِسَهمٍ فَوَقَعَ فی شَفَتَیهِ ، فَجَعَلَ الدَّمُ یَسیلُ مِن شَفَتَیهِ ، وهُوَ یَبکی ویَقولُ : اللّهُمَّ إنّی أشکو إلَیکَ ما یُفعَلُ بی وبِإِخوَتی ووُلدی وأهلی ، ثُمَّ اشتَدَّ بِهِ العَطَشُ . (1)4791.الإمام علیّ علیه السلام :ذخائر العقبی عن رجل من کلب :صاحَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام : اِسقونا ماءً ! فَرَمی رَجُلٌ بِسَهمٍ فَشَقَّ شِدقَهُ (2) ، فَقالَ : لا أرواکَ اللّهُ ! فَعَطِشَ الرَّجُلُ إلی أن رَمی نَفسَهُ فِی الفُراتِ ، فَشَرِبَ حَتّی ماتَ . (3)4792.الخصال عن الأَصبَغِ بنِ نُباتَهَ :المناقب لابن شهرآشوب عن ابن عیینه :أدرَکتُ مِن قَتَلَهِ الحُسَینِ علیه السلام رَجُلَینِ ، أمّا أحَدُهُما ... فَإِنَّهُ کانَ یَستَقبِلُ الرّاوِیَهَ فَیَشرَبُها إلی آخِرِها ولا یَروی ، وذلِکَ أنَّهُ نَظَرَ إلَی الحُسَینِ علیه السلام وقَد أهوی إلی فیهِ بِماءٍ وهُوَ یَشرَبُ فَرَماهُ بِسَهمٍ ، فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام : لا أرواکَ اللّهُ مِنَ الماءِ فی دُنیاکَ ولا آخِرَتِکَ . (4)4790.کنز العمّال ( به نقل از ابن عبّاس ) تاریخ الطبری عن القاسم بن الأصبغ بن نباته :حَدَّثَنی مَن شَهِدَ الحُسَینَ علیه السلام فی عَسکَرِهِ ، أنَّ حُسَینا علیه السلام حینَ غُلِبَ عَلی عَسکَرِهِ رَکِبَ المُسَنّاهَ یُریدُ الفُراتَ ، قالَ : فَقالَ رَجُلٌ مِن بَنی أبانِ بنِ دارِمٍ : وَیلَکُم ! حولوا بَینَهُ وبَینَ الماءِ لا تَتامَّ (5) إلَیهِ شیعَتُهُ .

قالَ : وضَرَبَ فَرَسَهُ ، وأتبَعَهُ النّاسُ حَتّی حالوا بَینَهُ وبَینَ الفُراتِ ، فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام : اللّهُمَّ أظمِهِ ! قالَ : ویَنتَزِعُ الأَبانِیُّ بِسَهمٍ فَأَثبَتَهُ فی حَنَکِ الحُسَینِ علیه السلام .

قالَ : فَانتَزَعَ الحُسَینُ علیه السلام السَّهمَ ، ثُمَّ بَسَطَ کَفَّیهِ فَامتَلَأَت دَما ، ثُمَّ قالَ الحُسَینُ علیه السلام : اللّهُمَّ إنّی أشکو إلَیکَ ما یُفعَلُ بِابنِ بِنتِ نَبِیِّکَ . قالَ : فَوَاللّهِ إن مَکَثَ الرَّجُلُ إلّا یَسیرا حَتّی صَبَّ اللّهُ عَلَیهِ الظَّمَأَ ، فَجَعَلَ لا یَروی .

قالَ القاسِمُ بنُ الأَصبَغِ : لَقَد رَأَیتُنی فیمَن یُرَوِّحُ عَنهُ ، وَالماءُ یُبَرَّدُ لَهُ ، فیهِ السُّکَّرُ ، وعِساسٌ (6) فیهَا اللَّبَنُ ، وقِلالٌ (7) فیهَا الماءُ ، وإنَّهُ لَیَقولُ : وَیلَکُم ! اِسقونی قَتَلَنِیَ الظَّمَأُ ! فَیُعطَی القُلَّهُ أوِ العُسُّ کانَ مُروِیا أهلَ البَیتِ فَیَشرَبُهُ ، فَإِذا نَزَعَهُ مِن فیهِ اضطَجَعَ الهُنَیهَهَ ، ثُمَّ یَقولُ : وَیلَکُمُ اسقونی قَتَلَنِیَ الظَّمَأُ !

قالَ : فَوَاللّهِ ما لَبِثَ إلّا یَسیرا ، حَتَّی انقَدَّ بَطنُهُ انقِدادَ بَطنِ البَعیرِ . (8) .

1- .تذکره الخواصّ : ص 252 .
2- .الشدق : جانب الفم (الصحاح : ج 4 ص 1500 «شدق») .
3- .ذخائر العقبی : ص 246 ، المعجم الکبیر : ج 3 ص 114 ح 2841 ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 94 ، کفایه الطالب : ص 435 ؛ المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 56 کلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 300 ح 1 .
4- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 56 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 300 ح 1 ؛ بغیه الطلب فی تاریخ حلب : ج 6 ص 2621 نحوه .
5- .تَتَامّت إلیه : أی جاءته متوافره متتابعه (النهایه : ج 1 ص 197 «تمم») .
6- .العُسّ : القَدَحُ العظیم (الصحاح : ج 3 ص 949 «عسس») .
7- .القُلّه : الجرّه العظیمه ، وقیل : الجرّه عامّه (لسان العرب : ج 11 ص 565 «قلل») .
8- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 449 ، الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) : ج 1 ص 472 ؛ الثاقب فی المناقب : ص 341 ح 287 کلاهما نحوه وراجع : أنساب الأشراف : ج 3 ص 407 وسیر أعلام النبلاء : ج 3 ص 302 والکامل فی التاریخ : ج 2 ص 571 .



4791.امام علی علیه السلام :تذکره الخواص به نقل از هشام بن محمّد : حُصَین بن تَمیم ، تیری به سوی حسین علیه السلام انداخت که به لب هایش خورد و خون از آنها ، سرازیر شد . حسین علیه السلام ، در حالی که می گریست ، می گفت : «خدایا ! من از آنچه با من ، برادرانم ، فرزندانم و خاندانم می کنند ، به تو شِکوه می بَرَم» .

سپس ، تشنگی اش شدّت گرفت .4792.الخصال ( به نقل از اَصبغ بن نُباته ) ذخائر العُقبی به نقل از مردی از قبیله کَلْب : حسین بن علی علیه السلام ، بانگ زد : «به ما آب دهید !» .

مردی ، تیری انداخت که گوشه دهان حسین علیه السلام را درید . حسین علیه السلام گفت : «خداوند ، سیرابت نکند !» .

آن مرد ، تشنه شد تا آن جا که خود را در فرات انداخت و آن قدر آب نوشید تا مُرد .4793.الإمام علیّ علیه السلام :المناقب ، ابن شهرآشوب به نقل از ابن عُیَینَه : دو تن از قاتلان حسین علیه السلام را دیدم : یکی از آنها ... ، ظرف آب را می گرفت و آن را تا آخر ، سر می کشید ؛ امّا سیراب نمی شد . این ، از آن رو بود که [ روز عاشورا ] دید که حسین علیه السلام ، ظرف آبی را نزدیک دهان بُرده ، از آن می نوشد . پس تیری به سوی او انداخت . حسین علیه السلام فرمود : «خداوند ، تو را در دنیا و آخرت ، سیراب نکند !» .4794.الإمام الحسن علیه السلام :تاریخ الطبری به نقل از قاسم بن اَصبَغ بن نُباته : یکی از کسانی که در لشکر حسین علیه السلام حاضر بوده است، برایم نقل کرد که: چون لشکر حسین علیه السلام ، مغلوب شد، او بر سیل بندِ فرات ، بالا رفت تا به فرات برسد . مردی از قبیله بنی اَبان بن دارِم گفت : وای بر شما ! میان او و آب ، مانع شوید تا پیروانش گِردش نیایند .

حسین علیه السلام ، بر اسبش زد [ و حرکت کرد ] . دشمنان هم به دنبالش رفتند تا میان او و فرات ، مانع شدند . حسین علیه السلام گفت : «خدایا ! او را تشنه بدار» .

آن مرد اَبانی ، تیری بیرون کشید و آن را بر گلوی حسین علیه السلام نشاند . حسین علیه السلام ، تیر را بیرون کشید و سپس ، کفِ دستانش را گشود و آنها [ را زیر گلو گرفت و ] از خون ، پُر شدند . سپس حسین علیه السلام گفت : «خدایا ! من از آنچه با پسر دختر پیامبرت می کنند ، به تو شِکوه می بَرم» .

به خدا سوگند ، طولی نکشید که خداوند ، آن مرد را چنان تشنه کرد که [ هر چه آب می نوشید ، ]سیراب نمی شد .

قاسم بن اَصبَغ [ ، خود ] می گوید : بعدها ، دیدم که آن مرد را باد می زنند و آب را برایش سرد و شیرین می کنند و کاسه بزرگی شیر و کاسه بزرگی آب آورده اند ، و او می گوید : وای بر شما ! به من آب بدهید . تشنگی مرا کُشت !

همچنین ، کاسه شیر و یا آبی را که می توانست خانواده ای را سیراب کند ، به او می دادند و می نوشید ، و چون از دهانش دور می کرد ، اندکی دراز می کشید و سپس [ دوباره ] می گفت : وای بر شما ! به من آب بدهید . تشنگی مرا کُشت !

به خدا سوگند ، اندکی طول نکشید که شکمش [ به سبب بسیار نوشیدنِ آب ، ]مانند شکم شتر ، شکاف خورد . .




4795.العلل لابن حنبل عن عبد الرّحمن بن أبی لیلی :مُجابو الدعوه لابن أبی الدنیا عن محمّد الکوفی :کانَ رَجُلٌ مِن بَنی أبانِ بنِ دارِمٍ یُقالُ لَهُ زُرعَهُ شَهِدَ قَتلَ الحُسَینِ علیه السلام ، فَرَمَی الحُسَینَ علیه السلام بِسَهمٍ فَأَصابَ حَنَکَهُ ، فَجَعَلَ یَتَلَقَّی الدَّمَ ، یَقولُ هکَذا إلَی السَّماءِ فَیَرمی بِهِ ، وذلِکَ أنَّ الحُسَینَ علیه السلام دَعا بِماءٍ لِیَشرَبَ ، فَلَمّا رَماهُ حالَ بَینَهُ وبَینَ الماءِ .

فَقالَ : اللّهُمَّ ظَمِّئهُ اللّهُمَّ ظَمِّئهُ . قالَ : فَحَدَّثَنی مَن شَهِدَهُ وهُوَ یَموتُ ، وهُوَ یَصیحُ مِنَ الحَرِّ فی بَطنِهِ وَالبَردِ فی ظَهرِهِ ، وبَینَ یَدَیهِ المَراوِحُ وَالثَّلجُ ، وخَلفَهُ الکانونُ (1) ، وهُوَ یَقولُ : اِسقونی ، أهلَکَنِیَ العَطَشُ ، فَیُؤتی بِعُسٍّ عَظیمٍ فیهِ السَّویقُ أوِ الماءُ وَاللَّبَنُ ، لَو شَرِبَهُ خَمسَهٌ لَکَفاهُم .

قالَ : فَیَشرَبُهُ، ثُمَّ یَعودُ فَیَقولُ : اِسقونی أهلَکَنِیَ العَطَشُ .

قالَ : فَانقَدَّ بَطنُهُ کَانقِدادِ البَعیرِ . (2) .

1- .الکانون : المَوقِد (الصحاح : ج 6 ص 2189 «کون») .
2- .مُجابو الدعوه لابن أبی الدنیا : ص 51 ح 58 ، تاریخ دمشق : ج 14 ص 223 ، کفایه الطالب : ص 434 وفیه «المَرج» بدل «المراوح» ، بغیه الطلب فی تاریخ حلب : ج 6 ص 2620 ، سیر أعلام النبلاء : ج 3 ص 311 عن هشام الکلبی عن أبیه ، ذخائر العقبی : ص 246 ؛ المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 56 والثلاثه الأخیره نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 311 ح 12 .



4793.امام علی علیه السلام :مُجابو الدّعوه ، ابن ابی الدنیا به نقل از محمّد کوفی : مردی از قبیله اَبان بن دارِم به نام زُرْعه ، در کُشتن حسین علیه السلام ، حاضر بود . او تیری به سوی حسین علیه السلام انداخت که به گلویش اصابت کرد . حسین علیه السلام ، خون را می گرفت و به سوی آسمان می پاشید . این ، از آن رو بود که حسین علیه السلام ، آبی طلبید تا بنوشد و هنگامی که آن مرد تیر زد ، میان او و آب، جدایی انداخت [ و نتوانست آب بنوشد ] .

حسین علیه السلام گفت : «خدایا ! او را تشنه بدار . خدایا ! او را تشنه بدار» .

یکی از شاهدان مرگش برایم نقل کرد که : آن مرد ، از احساس حرارت در شکمش و سردیِ پشتش ، فریاد می کشید و جلوی او ، یخ و بادبِزَن و در پشت او ، آتشدان بود و می گفت : به من ، آب بدهید . تشنگی ، مَرا کُشت !

کاسه بزرگی برایش می آوردند که در آن ، شربت یا آب و شیر بود و اگر پنج تن از آن می نوشیدند ، سیراب می شدند ؛ ولی او می نوشید و دوباره می گفت : به من ، آب بدهید . تشنگی ، مرا کُشت !

سرانجام، شکمش [ به سبب بسیار نوشیدن آب ] ، مانند شکم شتر ، شکافته شد . .




4794.امام حسن علیه السلام :مثیر الأحزان :قالَ زُرعَهُ بنُ أبانِ بنِ دارِمٍ : حولوا بَینَهُ وبَینَ الماءِ ، ورَماهُ بِسَهمٍ فَأَثبَتَهُ فی حَنَکِهِ .

فَقالَ علیه السلام : اللّهُمَّ اقتُلهُ عَطَشا ، ولا تَغفِر لَهُ أبَدا ، وکانَ قَد اُتِیَ بِشَربَهٍ فَحالَ الدَّمُ بَینَهُ وبَینَ الشُّربِ ، فَجَعَلَ یَتَلَقَّی الدَّمَ ویَقولُ هکَذا إلَی السَّماءِ . (1)4795.العلل ، ابن حنبل ( به نقل از عبد الرّحمان بن ابی لیلی ) الثقات لابن حبّان :خَرَجَ العَبّاسُ وأخوهُ ، وَاحتالَ حَملَ إداوَهِ (2) ماءٍ ودَفَعَها إلَی الحُسَینِ علیه السلام ، فَلَمّا أرادَ الحُسَینُ علیه السلام أن یَشرَبَ مِن تِلکَ الإِداوَهِ ، جاءَ سَهمٌ فَدَخَلَ حَلقَهُ ، فَحالَ بَینَهُ وبَینَ ما أرادَ مِنَ الشُّربِ ، فَاحتَرَشَتهُ السُّیوفُ حَتّی قُتِلَ . (3) .

1- .مثیر الأحزان : ص 71 .
2- .الإداوه : هی إناء صغیر من جلد یُتطهّر به ویُشرب (مجمع البحرین : ج 1 ص 31 «أدا») .
3- .الثقات لابن حبّان : ج 2 ص 310 .



4796.الإمام الباقر علیه السلام :مثیر الأحزان :زُرْعه بن اَبان بن دارِم گفت : میان او و آب ، مانع شوید .

سپس تیری به سوی امام علیه السلام انداخت که بر گلویش نشست . امام علیه السلام گفت : «خدایا ! او را تشنه بمیران و هیچ گاه ، او را نیامرز» .

برای امام علیه السلام نوشیدنی آوردند ؛ امّا خونریزی ، مانع نوشیدنش شد . امام علیه السلام ، خون [ گلویش ]را می گرفت و به سوی آسمان می پاشید .4797.رجال النجاشی عن عُذافِرٍ الصَّیرفیّ :الثقات، ابن حبّان :عبّاس علیه السلام و برادرش [ حسین علیه السلام ] برای آوردن آب ، چاره جویی کردند . عبّاس علیه السلام مَشک کوچک آبی را آورد و به حسین علیه السلام داد . هنگامی که حسین علیه السلام خواست از آن مَشک بنوشد ، تیری آمد و در گلویش نشست و نگذاشت که حسین علیه السلام آب بنوشد . شمشیرها ، او را در میان گرفتند تا به شهادت رسید . .




9 / 14کَلامُ زَینَبَ علیها السلام مَعَ عُمَرَ بنِ سَعدٍ4796.امام باقر علیه السلام :تاریخ الطبری عن عبد اللّه بن عمّار :خَرَجَت زَینَبُ ابنَهُ فاطِمَهَ اُختُهُ [أی اُختُ الحُسَینِ علیه السلام ] ... وهِیَ تَقولُ : لَیتَ السَّماءَ تَطابَقَت عَلَی الأَرضِ ، وقَد دَنا عُمَرُ بنُ سَعدٍ مِن حُسَینٍ علیه السلام ، فَقالَت : یا عُمَرَ بنَ سَعدٍ ، أیُقتَلُ أبو عَبدِ اللّهِ وأنتَ تَنظُرُ إلَیهِ ؟ قالَ : فَکَأَنّی أنظُرُ إلی دُموعِ عُمَرَ وهِیَ تَسیلُ عَلی خَدَّیهِ ولِحیَتِهِ ، قالَ : وصَرَفَ بِوَجهِهِ عَنها . (1)4797.رجال النجاشی ( به نقل از عُذافِر صَیرُفی ) الإرشاد :خَرَجَت اُختُهُ زَینَبُ إلی بابِ الفُسطاطِ ، فَنادَت عُمَرَ بنَ سَعدِ بنِ أبی وَقّاصٍ : وَیحَکَ یا عُمَرُ ! أیُقتَلُ أبو عَبدِ اللّهِ وأنتَ تَنظُرُ إلَیهِ ؟ فَلَم یُجِبها عُمَرُ بِشَیءٍ ، فَنادَت : وَیحَکُم ، أما فیکُم مُسلِمٌ ؟! فَلَم یُجِبها أحَدٌ بِشَیءٍ . (2)9 / 15کَلامُ زَینَبَ علیها السلام حینَ رَأَت مَقتَلَ أخیها4800.الکافی عن أبی الجارود {-1-} عن الإمام الباقر علیهالملهوف :خَرَجَت زَینَبُ مِن بابِ الفُسطاطِ وهِیَ تُنادی : وا أخاه ! وا سَیِّداه ! وا أهلَ بَیتاه ! لَیتَ السَّماءَ انطَبَقَت عَلَی الأَرضِ ، ولَیتَ الجِبالَ تَدَکدَکَت عَلَی السَّهلِ . (3)9 / 16الهُجومُ عَلَی الخِیامِ4801.الأمالی ، طوسی ( به نقل از یعقوب بن میثم تمّار ، از آزاد شدگان ع ) تاریخ الطبری عن أبی مخنف :ثُمَّ إنَّ شِمرَ بنَ ذِی الجَوشَنِ ، أقبَلَ فی نَفَرٍ ، نَحوٍ مِن عَشَرَهٍ مِن رَجّالَهِ أهلِ الکوفَهِ ، قِبَلَ مَنزِلِ الحُسَینِ علیه السلام الَّذی فیهِ ثَقَلُهُ (4) وعِیالُهُ ، فَمَشی نَحوَهُ ، فَحالوا بَینَهُ وبَینَ رَحلِهِ .

فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام : وَیلَکُم ! إن لَم یَکُن لَکُم دینٌ ، وکُنتُم لا تَخافونَ یَومَ المَعادِ ، فَکونوا فی أمرِ دُنیاکُم أحرارا ذَوی أحسابٍ ، امنَعوا رَحلی وأهلی مِن طُغامِکُم (5) وجُهّالِکُم . فَقالَ ابنُ ذِی الجَوشَنِ : ذلِکَ لَکَ یَابنَ فاطِمَهَ . (6) .

1- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 452 ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 35 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 572 ، البدایه والنهایه : ج 8 ص 187 عن حمید بن مسلم نحوه ؛ بحار الأنوار : ج 45 ص 55 .
2- .الإرشاد : ج 2 ص 112 وراجع : أنساب الأشراف : ج 3 ص 409 .
3- .الملهوف : ص 175 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 54 .
4- .الثَّقَلُ : متاع المسافر (النهایه : ج 1 ص 217 «ثقل») .
5- .. الطُّغام : أرذال الناس وأوغادهم (لسان العرب : ج 12 ص 368 «طغم») .
6- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 450 ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 407 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 571 کلاهما نحوه .



9 / 14سخن گفتن زینب علیها السلام با عمر بن سعد

4804.الإمام علیّ علیه السلام :تاریخ الطبری به نقل از عبد اللّه بن عمّار : زینب علیهاالسلام ، دختر فاطمه علیهاالسلام وخواهر حسین علیه السلام ، بیرون آمد... و این گونه می گفت : کاش آسمان ، خراب می شد و بر زمین می افتاد !

عمر بن سعد ، به حسین علیه السلام نزدیک شده بود . زینب علیهاالسلام به او گفت : ای عمر بن سعد ! آیا ابا عبد اللّه را می کُشند و تو ، نگاه می کنی ؟!

گویی اشک های عمر را می بینم که بر گونه ها و محاسنش روان است . آن گاه ، عمر از او روی گردانْد .4805.الکافی عن مُعَلَّی بن خُنَیس:الإرشاد :خواهر امام ، زینب علیهاالسلام به درگاه خیمه آمد و عمر بن سعد بن ابی وقّاص را ندا داد : وای بر تو ، ای عمر ! آیا ابا عبد اللّه را می کُشند و تو نگاه می کنی ؟!

عمر ، پاسخش را نداد . زینب علیهاالسلام بانگ زد : وای بر شما ! آیا مسلمانی میان شما نیست ؟ ! هیچ کس ، پاسخی به او نداد .

9 / 15سخنان زینب علیها السلام هنگام شهادت برادر

4803.امام صادق علیه السلام :الملهوف :زینب علیهاالسلام ، از درِ خیمه بیرون آمد و فریاد می زد : وای ، ای برادر ! وای ، ای سَرور من ! وای ، ای خاندان من ! کاش آسمان ، خراب می شد و به زمین می افتاد و کوه ها ، خاک و در دشت ها ، پراکنده می شدند !

9 / 16هجوم بردن به خیمه ها

4806.الکافی ( به نقل از عبد الرحمان بن ابی عبد اللّه ) تاریخ الطبری به نقل از ابو مِخنَف : سپس شمر بن ذی الجوشن ، با تنی چند (حدود ده تن از پیادگان سپاه کوفه) ، پیشروی کردند و به سوی خیمه ای که اثاث و خانواده حسین علیه السلام در آن بود ، رفتند و میان او و خیمه هایش ، مانع شدند .

حسین علیه السلام فرمود : «وای بر شما ! اگر دین ندارید و از روز معاد نمی هراسید ، دستِ کم در دنیایتان ، آزاده و بزرگْ مَنش باشید . خیمه و خانواده ام را از دستبُردِ اراذل و اُوباشتان ، دور بدارید» .

ابن ذی الجوشن گفت : این [ حق ] برای تو هست ، ای پسر فاطمه ! .




4807.أدب الإملاء والاستملاء عن اُمّ سلمه :الفصول المهمّه :حالَ الشِّمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ لَعَنَهُ اللّهُ بَینَهُ وبَینَ الحَریمِ وَالمَرجِعِ إلَیهِم فی جَماعَهٍ مِن أبطالِهِم (1) وشُجعانِهِم ، وأحدَقوا بِهِ ، ثُمَّ جَماعَهٌ مِنهُم تَبادَروا إلَی الحَریمِ وَالأَطفالِ یُریدونَ سَلَبَهُم .

فَصاحَ الحُسَینُ علیه السلام : وَیحَکُم یا شیعَهَ الشَّیطانِ ، کُفّوا سُفهاءَکُم عَنِ التَّعَرُّضِ لِلنِّساءِ وَالأَطفالِ ، فَإِنَّهُم لَم یُقاتِلوا .

فَقالَ الشِّمرُ لَعَنَهُ اللّهُ : کُفّوا عَنهُم وَاقصِدُوا الرَّجُلَ بِنَفسِهِ . (2)4808.الإمامه والتبصره عن اُمّ سلمه :الفتوح :ثُمَّ إنَّهُ [أیِ الحُسَینَ علیه السلام ] دَعا إلَی البِرازِ ، فَلَم یَزَل یَقتُلُ کُلَّ مَن خَرَجَ إلَیهِ مِن عُیونِ الرِّجالِ ، حَتّی قَتَلَ مِنهُم مَقتَلَهً عَظیمَهً . قالَ : وتَقَدَّمَ الشِّمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ لَعَنَهُ اللّهُ فی قَبیلَهٍ عَظیمَهٍ ، فَقاتَلَهُمُ الحُسَینُ علیه السلام بِأَجمَعِهِم وقاتَلوهُ ، حَتّی حالوا بَینَهُ وبَینَ رَحلِهِ ، قالَ : فَصاحَ بِهِمُ الحُسَینُ علیه السلام : وَیحَکُم یا شیعَهَ آلِ أبی سُفیانَ ! إن لَم یَکُن [لَکُم] (3) دینٌ وکُنتُم لا تَخافونَ المَعادَ فَکونوا أحرارا فی دُنیاکُم هذِهِ ، وَارجِعوا إلی أحسابِکُم إن کُنتُم عُربا (4) کَما تَزعُمونَ .

قالَ : فَناداهُ الشِّمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ لَعَنَهُ اللّهُ : ماذا تَقولُ یا حُسَینُ ؟ قالَ : أقولُ أنَا الَّذی اُقاتِلُکُم وتُقاتِلُونّی ، وَالنِّساءُ لَیسَ عَلَیهِنَّ جُناحٌ ، فَامنَعوا عُتاتَکُم وطُغاتَکُم وجُهّالَکُم عَنِ التَّعَرُّضِ لِحَرَمی ما دُمتُ حَیّا . فَقالَ الشِّمرُ : لَکَ ذلِکَ یَابنَ فاطِمَهَ ، ثُمَّ صاحَ الشِّمرُ بِأَصحابِهِ : إلَیکُم عَن حَریمِ الرَّجُلِ ، وَاقصِدوهُ فی نَفسِهِ ، فَلَعَمری إنَّهُ لَکُفوٌ کَریمٌ ! (5) .

1- .فی المصدر : «أباطلهم» ، وهو تصحیف ظاهر ، والصواب ما أثبتناه .
2- .الفصول المهمّه : ص 190 .
3- .ما بین المعقوفین سقط من المصدر ، وأثبتناه من المصادر الاُخری .
4- .فی المصدر : «أعوانا» ، وما فی المتن أثبتناه من مقتل الحسین علیه السلام .
5- .الفتوح : ج 5 ص 117 ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 33 ، مطالب السؤول : ص 76 ؛ کشف الغمّه : ج 2 ص 262 وفیهما «الشیطان» بدل «آل أبی سفیان» ، الملهوف : ص 171 کلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 51 .



4807.أدب الإملاء والاستملاء ( به نقل از اُمّ سلمه ) الفصول المهمّه :شمر بن ذی الجوشن که خدا ، لعنتش کند ، میان حسین علیه السلام و خانواده اش ، مانع شد و با گروهی از قهرمانان و دلاوران لشکر ، مانع از بازگشت او به سوی خانواده اش شد . حسین علیه السلام را در میان گرفتند و سپس ، عدّه ای از آنان ، به سوی خانواده و کودکان حسین علیه السلام ، هجوم آوردند تا اموالشان را به تاراج ببرند . حسین علیه السلام بانگ زد : «وای بر شما ، ای پیروان شیطان ! نابخردانِ خود را از دست درازی به زنان و کودکان ، باز دارید که آنان با شما نجنگیده اند» .

شمر که خدا ، لعنتش کند ، بانگ زد : از آنان ، دست بکِشید و تنها خودِ او را قصد کنید .4808.الإمامه والتبصره ( به نقل از اُمّ سلمه ) الفتوح :سپس حسین علیه السلام ، هماورد طلبید و هر کدام از قهرمانان را که به سوی او می آمد ، می کُشت تا آن که تعداد بسیاری از آنان را کُشت. شمر بن ذی الجوشن که خداوند ، او را لعنت کند ، با عدّه فراوانی پیش آمدند و همگی با هم با او جنگیدند. امام حسین علیه السلام نیز با آنان جنگید تا آن که میان او و خیمه گاهش فاصله انداختند .

پس حسین علیه السلام ، بر آنان فریاد کشید : «وای بر شما ، ای پیروانِ خاندان ابوسفیان ! اگر دین ندارید و از [ روز ]معاد نمی هراسید ، پس در این دنیایتان آزاده باشید و به [خوی] نیاکانتان باز گردید ، اگر آن گونه که می گویید ، عرب هستید» .

پس شمر بن ذی الجوشن که خداوند ، او را لعنت کند ، فریاد برآورد : ای حسین! چه می گویی ؟

فرمود : «می گویم : من با شما می جنگم و شما با من می جنگید ؛ ولی زنان که گناهی ندارند . پس سرکشان و نابخردانتان را از دست درازی به حرمم ، تا زنده ام ، باز دارید» .

شمر گفت : ای پسر فاطمه ! این [حق] برای تو هست .

پس شمر بر یارانش بانگ زد و گفت : از حریم این مرد ، دور شوید و در پیِ خودش باشید که به خدا سوگند ، او هَماوردی شایسته (/ بزرگوار) است» . .




4809.رسول اللّه صلی الله علیه و آله :مثیر الأحزان :لَم یَزَلِ [الحُسَینُ علیه السلام ] یُقاتِلُ حَتّی جاءَ شِمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ فَحالَ بَینَهُ وبَینَ رَحلِهِ ، فَقالَ علیه السلام : رَحلی لَکُم عَن ساعَهٍ مُباحٌ فَامنَعوهُ جُهّالَکُم وطُغاتَکُم ، وکونوا فِی الدُّنیا أحرارا إن لَم یَکُن لَکُم دینٌ ... .

فَقالَ لَهُ شِمرٌ : ما تَقولُ یَابنَ فاطِمَهَ ؟ قالَ : أقولُ : إنّی اُقاتِلُکُم وتُقاتِلُونّی ، وَالنِّساءُ لَیسَ عَلَیهِنَّ جُناحٌ . قالَ : لَکَ ذلِکَ . (1)4810.عنه صلی الله علیه و آله :مقاتل الطالبیّین عن هانئ بن ثبیت القایضی :حَمَلَ شِمرٌ لَعَنَهُ اللّهُ عَلی عَسکَرِ الحُسَینِ علیه السلام ، فَجاءَ إلی فُسطاطِهِ (2) لِیَنهَبَهُ ، فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام : وَیلَکُم ! إن لَم یَکُن لَکُم دینٌ فَکونوا أحرارا فِی الدُّنیا ، فَرَحلی لَکُم عَن ساعَهٍ مُباحٌ ! قالَ : فَاستَحیا ورَجَعَ . (3) .

1- .مثیر الأحزان : ص 72 ؛ الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) : ج 1 ص 473 ولیس فیه من «ویعز» إلی «جناح» .
2- .الفُسْطاط : بیت من شعر (الصحاح : ج 3 ص 1150 «فسط») .
3- .مقاتل الطالبیّین : ص 118 .



4809.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :مثیر الأحزان :حسین علیه السلام ، پیوسته می جنگید تا آن که شمر بن ذی الجوشن آمد و میان او و خیمه اش ، مانع شد . امام علیه السلام فرمود : «به زودی خیمه ام برای شما مباح خواهد شد ؛ ولی نابخردان و سرکشانتان را از آن ، باز دارید و اگر دین ندارید ، دستِ کم در دنیا ، آزاده باشید ...» .

شمر به او گفت : ای فرزند فاطمه ! چه می گویی ؟

فرمود : «می گویم : من با شما می جنگم و شما با من می جنگید ؛ ولی زنان که گناهی ندارند» .

شمر گفت : این [ حق ] ، برای تو هست .4810.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :مقاتل الطالبیّین به نقل از هانی بن ثُبَیت قایضی : شمر که خدا ، لعنتش کند ، به لشکر حسین علیه السلام ، حمله کرد و به سوی خیمه اش رفت تا آن را غارت کند . حسین علیه السلام به او فرمود : «وای بر شما ! اگر دین ندارید ، دست کم در دنیایتان ، آزاده باشید . خیمه ام ، به زودی [ پس از مرگم ] برایتان مُباح خواهد شد» .

شمر ، خجالت کشید و باز گشت . .



9 / 17ماجَری عَلَی الإِمامِ علیه السلام فی آخِرِ لَحظَهٍ مِن حَیاتِهِ4813.عنه صلی الله علیه و آله :الأمالی للصدوق عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین عن أبیه عن جدّه [زین العابدین] علیهم السلام :ثُمَّ خَرَّ [الحُسَینُ علیه السلام ] عَلی خَدِّهِ الأَیسَرِ صَریعا ، وأقبَلَ عَدُوُّ اللّهِ سِنانُ بنُ أنَسٍ الإِیادِیُّ وشِمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ العامِرِیُّ لَعَنَهُمَا اللّهُ ، فی رِجالٍ مِن أهلِ الشّامِ حَتّی وَقَفوا عَلی رَأسِ الحُسَینِ علیه السلام .

فَقالَ بَعضُهُم لِبَعضٍ : ما تَنتَظِرونَ ؟ أریحُوا الرَّجُلَ . فَنَزَلَ سِنانُ بنُ أنَسٍ الإِیادِیُّ لَعَنَهُ اللّهُ وأخَذَ بِلِحیَهِ الحُسَینِ علیه السلام ، وجَعَلَ یَضرِبُ بِالسَّیفِ فی حَلقِهِ ، وهُوَ یَقولُ : وَاللّهِ إنّی لَأَحتَزُّ رَأسَکَ ، وأنَا أعلَمُ أنَّکَ ابنُ رَسولِ اللّهِ ، وخَیرُ النّاسِ أبا واُمّا ! ! ! (1)4814.عنه صلی الله علیه و آله :الاُصول السته عشر عن بعض أصحابنا عن أبی جعفر [الباقر] علیه السلام :کانَ أبی علیه السلام مَبطونا یَومَ قُتِلَ أبو عَبدِ اللّهِ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام ، وکانَ فِی الخَیمَهِ ، وکُنتُ أری مَوالِیَنا (2) کَیفَ یَختَلِفونَ مَعَهُ ، یُتبِعونَهُ بِالماءِ ، یَشُدُّ عَلَی المَیمَنَهِ مَرَّهً ، وعَلَی المَیسَرَهِ مَرَّهً ، وعَلَی القَلبِ مَرَّهً ، ولَقَد قَتَلوهُ قِتلَهً نَهی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله أن یُقتَلَ بِهَا الکِلابُ ، ولَقَد قُتِلَ بِالسَّیفِ وَالسِّنانِ ، وبِالحِجارَهِ وبِالخَشَبِ وبِالعِصِیِّ ، ولَقَد أوطَؤوهُ (3) الخَیلَ بَعدَ ذلِکَ . (4)4815.عنه صلی الله علیه و آله :تاریخ الطبری عن حمید بن مسلم :إنَّ رَجُلاً مِن کِندَهَ یُقالُ لَهُ : مالِکُ بنُ النُّسَیرِ مِن بَنی بَدّاءَ ، أتاهُ [أیِ الحُسَینَ علیه السلام ]فَضَرَبَهُ عَلی رَأسِهِ بِالسَّیفِ وعَلَیهِ بُرنُسٌ لَهُ ، فَقَطَعَ البُرنُسَ وأصابَ السَّیفُ رَأسَهُ فَأَدمی رَأسَهُ ، فَامتَلَأَ البُرنُسُ دَما .

فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام : لا أکَلتَ بِها ولا شَرِبتَ ، وحَشَرَکَ اللّهُ مَعَ الظّالِمینَ ! قالَ : فَأَلقی ذلِکَ البُرنُسَ ، ثُمَّ دَعا بِقَلَنسُوَهٍ فَلَبِسَها وَاعتَمَّ ، وقَد أعیا وبَلَّدَ (5) ، وجاءَ الکِندِیُّ حَتّی أخَذَ البُرنُسَ وکانَ مِن خَزٍّ فَلَمّا قَدِمَ بِهِ بَعدَ ذلِکَ عَلَی امرَأَتِهِ اُمِّ عَبدِ اللّهِ ابنَهِ الحُرِّ ، اُختِ حُسَینِ بنِ الحُرِّ البَدِّیِّ ، أقبَلَ یَغسِلُ البُرنُسَ مِنَ الدَّمِ ، فَقالَت لَهُ امرَأَتُهُ : أسَلَبَ ابنِ بِنتِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله تُدخِلُ بَیتی ؟ ! أخرِجهُ عَنّی ! فَذَکَرَ أصحابُهُ أنَّهُ لَم یَزَل فَقیرا بِشَرٍّ حَتّی ماتَ . (6) .

1- .الأمالی للصدوق : ص 226 ح 239 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 322 .
2- .فی المصدر : «موالیاتنا» ، والتصویب من بحار الأنوار .
3- .فی المصدر : «أوطأه» ، والتصویب من بحار الأنوار .
4- .الاُصول الستّه عشر : ص 122 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 91 ح 30 .
5- .بَلَّدَ الرجلُ : إذا ضَعُف (لسان العرب : ج 3 ص 96 «بلد») .
6- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 448 ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 408 ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 35 وفیه «مالک بن نسر» ؛ مثیر الأحزان : ص 73 76 ، إعلام الوری : ج 1 ص 467 ولیس فیه ذیله من «وقد أعیا» ، شرح الأخبار : ج 3 ص 163 ح 1090 عن المدائنی وص 165 ح 1094 عن أبی مخنف وفیها «مالک بن بشیر» ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 57 وفیه «مالک بن الیسر» وکلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 53 .



9 / 17احوال امام علیه السلام در لحظه های پایانی زندگی

4811.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الأمالی ، صدوق به نقل از عبد اللّه بن منصور ، از امام صادق ، از پدرش امام باقر ، از امام زین العابدین علیهم السلام : سپس حسین علیه السلام با گونه چپش [ به زمین ] افتاد و دشمن خدا ، سِنان بن اَنَس اِیادی و شمر بن ذی الجوشن عامِری که خدا ، لعنتشان کند ، با مردانی از شامیان ، پیش آمدند تا بر بالای سرِ حسین علیه السلام ایستادند .

آنان به یکدیگر گفتند : منتظر چه هستید ؟ او را راحت کنید !

سِنان بن اَنَس اِیادی که خدا ، لعنتش کند ، فرود آمد و محاسن امام علیه السلام را گرفت و با شمشیر ، به گلوی او می زد و می گفت : به خدا سوگند ، سرت را جدا می کنم ، با آن که می دانم که تو ، فرزند پیامبر خدایی و بهترین پدر و مادر را داری !4812.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الاُصول الستّه عشر به نقل از یکی از راویان شیعه ، از امام باقر علیه السلام : پدرم [ امام زین العابدین علیه السلام ] که روز شهادت ابا عبد اللّه حسین بن علی علیه السلام ، دردِ شکم داشت و در خیمه بود [ می فرماید : ] «من ، غلامانمان را می دیدم که چگونه با او می آیند و می روند و برایش آب می برند و حسین علیه السلام ، یک بار به جناح راست و بار دیگر به جناح چپ و گاه به قلب لشکر ، حمله می بُرد ؛ و آنان ، حسین علیه السلام را به گونه ای کشتند که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از کشتن سگان بدان گونه نیز نهی کرده بود . حسین علیه السلام را با شمشیر و نیزه و سنگ و چوب و عصا کُشتند و پس از آن ، بر [ بدن ] او اسب دواندند .4813.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :تاریخ الطبری به نقل از حُمَید بن مسلم : مردی از قبیله کِنْده به نام مالک بن نُسَیر از بنی بَدّا ، نزدیک حسین علیه السلام آمد و با شمشیر ، چنان بر سرِ وی زد که کلاه او را پاره کرد و به سرش رسید و آن را خون انداخت و کلاه ، پُر از خون شد .

حسین علیه السلام به او فرمود : «با آن [ دستت ] نخوری و ننوشی ، و خدا ، تو را با ستمکاران ، محشور کند !» .

حسین علیه السلام ، آن کلاه را انداخت و سپس ، کلاهی [ دیگر ] خواست و آن را به سر نهاد و عمامه بست ؛ ولی درمانده و ناتوان شده بود . آن مرد کِنْدی ، نزدیک آمد و آن کلاه را که از خَز بود ، برداشت . هنگامی که پس از آن بر همسرش ، امّ عبد اللّه ، دختر حُر و خواهر حسین بن حُرِّ بَدّی در آمد و کلاه را از خون شست ، همسرش به او گفت : آیا لباس فرزند دختر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را به خانه ام می آوری ؟ آن را از من ، دور کن !

یارانش هم گفته اند که او ، همواره نادار و بدحال بود تا مُرد . .




4814.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الإرشاد :لَمّا رَجَعَ الحُسَینُ علیه السلام مِنَ المُسَنّاهِ إلی فُسطاطِهِ ، تَقَدَّمَ إلَیهِ شِمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ فی جَماعَهٍ مِن أصحابِهِ فَأَحاطَ بِهِ ، فَأَسرَعَ مِنهُم رَجُلٌ یُقالُ لَهُ مالِکُ بنُ النَّسرِ الکِندِیُّ ، فَشَتَمَ الحُسَینَ علیه السلام وضَرَبَهُ عَلی رَأسِهِ بِالسَّیفِ ، وکانَ عَلَیهِ قَلَنسُوَهٌ فَقَطَعَها حَتّی وَصَلَ إلی رَأسِهِ فَأَدماهُ ، فَامتَلَأَتِ القَلَنسُوَهُ دَما .

فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام : لا أکَلتَ بِیَمینِکَ ، ولا شَرِبتَ بِها ، وحَشَرَکَ اللّهُ مَعَ الظّالِمینَ . ثُمَّ ألقَی القَلَنسُوَهَ ، ودَعا بِخِرقَهٍ فَشَدَّ بِها رَأسَهُ ، وَاستَدعی قَلَنسُوَهً اُخری فَلَبِسَها وَاعتَمَّ عَلَیها . (1) .

1- .الإرشاد : ج 2 ص 110 ، روضه الواعظین : ص 208 وفیه «مالک بن أنس» ، الملهوف : ص 172 نحوه .



4815.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الإرشاد :هنگامی که حسین علیه السلام از سیل بندِ فرات به سوی خیمه اش باز گشت ، شمر بن ذی الجوشن ، با گروهی از یارانش جلو آمدند و او را محاصره کردند و مردی از میان آنان به نام مالک بن نَسْر کِنْدی ، به سرعت آمد و به حسین علیه السلام دشنام داد و با شمشیر ، بر سرِ او زد و کلاهی را که بر سرِ امام علیه السلام بود ، شکافت و شمشیر به سرِ امام علیه السلام رسید و خون افتاد و کلاه ، پُر از خون شد .

حسین علیه السلام به او فرمود : «با دست راستت [ که شمشیر را با آن ، فرود آوردی ] ، نخوری و ننوشی ، و خدا ، تو را با ستمکاران ، محشور کند !» .

سپس کلاه را انداخت و پارچه ای خواست و سرش را با آن ، محکم بست . آن گاه ، کلاه دیگری خواست و بر سر نهاد و روی آن ، عمامه بست . .




4816.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الإرشاد :نادی شِمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ الفُرسانَ وَالرَّجّالَهَ ، فَقالَ : وَیحَکُم ما تَنتَظِرونَ بِالرَّجُلِ ، ثَکِلَتکُم اُمَّهاتُکُم ؟ فَحُمِلَ عَلَیهِ مِن کُلِّ جانِبٍ ، فَضَرَبَهُ زُرعَهُ بنُ شَریکٍ عَلی کَفِّهِ الیُسری فَقَطَعَها ، وضَرَبَهُ آخَرُ مِنهُم عَلی عاتِقِهِ فَکَبا مِنها لِوَجهِهِ ، وطَعَنَهُ سِنانُ بنُ أنَسٍ بِالرُّمحِ فَصَرَعَهُ ، وبَدَرَ إلَیهِ خَولِیُّ بنُ یَزیدَ الأَصبَحِیُّ لَعَنَهُ اللّهُ فَنَزَلَ لِیَحتَزَّ رَأسَهُ فَاُرعِدَ ، فَقالَ لَهُ شِمرٌ : فَتَّ اللّهُ فی عَضُدِکَ ، ما لَکَ تُرعِدُ ؟

ونَزَلَ شِمرٌ إلَیهِ فَذَبَحَهُ ، ثُمَّ دَفَعَ رَأسَهُ إلی خَولِیِّ بنِ یَزیدَ ، فَقالَ : اِحمِلهُ إلَی الأَمیرِ عُمَرَ بنِ سَعدٍ . (1)4817.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :تاریخ الطبری عن أبی مخنف :أقدَمَ [شِمرٌ] عَلَیهِ [أی عَلَی الحُسَینِ علیه السلام ]بِالرَّجّالَهِ ، مِنهُم : أبُو الجَنوبِ وَاسمُهُ عَبدُ الرَّحمنِ الجُعفِیُّ ، وَالقَشعَمُ بنُ عَمرِو بنِ یَزیدَ الجُعفِیُّ ، وصالِحُ بنُ وَهبٍ الیَزَنِیُّ ، وسِنانُ بنُ أنَسٍ النَّخَعِیُّ ، وخَولِیُّ بنُ یَزیدَ الأَصبَحِیُّ .

فَجَعَلَ شِمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ یُحَرِّضُهُم ، فَمَرَّ بِأَبِی الجَنوبِ وهُوَ شاکٍ فِی السِّلاحِ ، فَقالَ لَهُ : أقدِم عَلَیهِ ، قالَ : وما یَمنَعُکَ أن تُقدِمَ عَلَیهِ أنتَ ؟ فَقالَ لَهُ شِمرٌ : إلَیَّ تَقولُ ذا ! قالَ وأنتَ لی تَقولُ ذا ! فَاستَبّا ، فَقالَ لَهُ أبُو الجَنوبِ وکانَ شُجاعا : وَاللّهِ لَهَمَمتُ أن اُخَضخِضَ (2) السِّنانَ فی عَینِکَ ، قالَ : فَانصَرَفَ عَنهُ شِمرٌ وقالَ : وَاللّهِ لَئِن قَدَرتُ عَلی أن أضُرَّکَ لَأَضُرَّنَّکَ . (3)4818.عنه صلی الله علیه و آله :تاریخ الطبری عن حمید بن مسلم :لَقَد مَکَثَ [الحُسَینُ علیه السلام ] طَویلاً مِنَ النَّهارِ ، ولَو شاءَ النّاسُ أن یَقتُلوهُ لَفَعَلوا ، ولکِنَّهُم کانَ یَتَّقی بَعضُهُم بِبَعضٍ ، ویُحِبُّ هؤُلاءِ أن یَکفِیَهُم هؤُلاءِ .

قالَ : فَنادی شِمرٌ فِی النّاسِ : وَیحَکُم ، ماذا تَنظُرونَ بِالرَّجُلِ ؟ اُقتُلوهُ ثَکِلَتکُم اُمَّهاتُکُم ! قالَ : فَحُمِلَ عَلَیهِ مِن کُلِّ جانِبٍ ، فَضُرِبَت کَفُّهُ الیُسری ضَربَهً ضَرَبَها زُرعَهُ بنُ شَریکٍ التَّمیمِیُّ ، وضُرِبَ عَلی عاتِقِهِ ، ثُمَّ انصَرَفوا وهُوَ یَنوءُ ویَکبو .

قالَ : وحَمَلَ عَلَیهِ فی تِلکَ الحالِ سِنانُ بنُ أنَسِ بنِ عَمرٍو النَّخَعِیُّ ، فَطَعَنَهُ بِالرُّمحِ فَوَقَعَ ، ثُمَّ قالَ لِخَولِیِّ بنِ یَزیدَ الأَصبَحِیِّ : اِحتَزَّ رَأسَهُ ! فَأَرادَ أن یَفعَلَ فَضَعُفَ فَاُرعِدَ ، فَقالَ لَهُ سِنانُ بنُ أنَسٍ : فَتَّ اللّهُ عَضُدَیکَ وأبانَ یَدَیکَ ، فَنَزَلَ إلَیهِ فَذَبَحَُه وَاحتَزَّ رَأسَهُ ، ثُمَّ دُفِعَ إلی خَولِیِّ بنِ یَزیدَ ، وقَد ضُرِبَ قَبلَ ذلِکَ بِالسُّیوفِ . (4) .

1- .الإرشاد : ج 2 ص 112 ، روضه الواعظین : ص 208 ، إعلام الوری : ج 1 ص 469 ولیس فیه من «ضربه» إلی «لوجهه» وفیهما «کتفه» بدل «کفّه» وراجع : مجموعه نفیسه : ص 107 (تاج الموالید).
2- .الخَضْخَضَهُ : التحریک (لسان العرب : ج 7 ص 145 «خضض») .
3- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 450 ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 407 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 571 ولیس فیه ذیله من «فمرّ» ، البدایه والنهایه : ج 8 ص 187 ولیس فیه صدره إلی «خولی بن یزید الأصبحی» وکلّها نحوه .
4- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 452 ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 409 ولیس فیه صدره إلی «هؤلاء» ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 572 ولیس فیه ذیله ، المنتظم : ج 5 ص 340 نحوه .



4819.عنه صلی الله علیه و آله :الإرشاد :شمر بن ذی الجوشن ، سواران و پیادگانش را ندا داد و گفت : وای بر شما ! مادرانتان ، به عزایتان بنشینند ! چه چیزی را از او ، انتظار می کشید ؟

سپس ، از هر سو به امام علیه السلام ، حمله شد . زُرْعه بن شریک ، ضربه ای بر کف دست چپ امام علیه السلام زد و آن را قطع کرد . فردی دیگر از آنان ، ضربه ای بر گردن امام علیه السلام زد که با صورت ، [ از اسب ] بر زمین افتاد . سِنان بن اَنَس هم با نیزه او را زد و به خاکش افکند و خولی بن یزید اَصبَحی که خدا ، لعنتش کند ، بی درنگ ، پیاده شد تا سرش را قطع کند ؛ امّا ترسید و لرزید [ و نتوانست ] ، شمر به او گفت : خدا ، بازوانت را بشکند ! چرا می لرزی ؟

سپس خودِ شمر پیاده شد و سرِ امام علیه السلام را بُرید و آن را به خولی بن یزید داد و گفت : آن را برای امیر عمر بن سعد ببر .4820.رسول اللّه صلی الله علیه و آله :تاریخ الطبری به نقل از ابو مِخنَف : شمر با پیادگان ، به سوی حسین علیه السلام آمد . در میان آنان ، ابو جَنوب که نامش عبد الرحمان جُعْفی بود ، قَشعَم بن عمرو بن یزید جُعْفی ، صالح بن وَهْب یَزَنی ، سِنان بن اَنَس نَخَعی و خولی بن یزید اَصبَحی بودند و شمر ، آنان را تحریک می کرد . او بر ابو جَنوب که غرق در سلاح بود ، گذشت و به او گفت : به سوی حسین برو .

او گفت : چرا خودت نمی روی ؟

شمر گفت : به من ، این را می گویی ؟!

او گفت : و تو این را به من می گویی ؟!

آن گاه ، به هم دشنام دادند و ابو جَنوب که جسور بود ، به او گفت : به خدا سوگند ، تصمیم گرفته ام که نیزه را در چشمت فرو کنم !

شمر ، باز گشت و گفت : به خدا سوگند ، اگر قادر بودم که به تو زیانی برسانم ، می رساندم .4821.عنه صلی الله علیه و آله :تاریخ الطبری به نقل از حُمَید بن مسلم : حسین علیه السلام ، مدّتی طولانی از روز را [ نیمه جان ] گذارانْد و اگر دشمنان می خواستند ، می توانستند او را بکُشند ؛ امّا هر یک به خاطر دیگری ، پرهیز می کرد و هر گروهی می خواست که گروه دیگری کار را تمام کند . شمر ، میان مردم فریاد برآورد : وای بر شما ! برای چه به او می نگرید ؟ مادرهایتان به عزایتان بنشیند ! او را بکُشید .

از هر سو به حسین علیه السلام حمله شد و کفِ دست چپش با ضربه زُرْعه بن شریک تمیمی ، قطع شد و ضربه ای به شانه اش فرود آمد . سپس ، آنان باز گشتند و او به زحمت ، بلند می شد و به رو ، [ بر زمین ]می افتاد .

در همان حال ، سِنان بن اَنَس بن عمرو نَخَعی ، به او حمله کرد و با نیزه ، بر حسین علیه السلام زخم زد که او به زمین افتاد . سپس به خولی بن یزید اَصبَحی گفت : سرش را جدا کن !

او خواست که این کار را بکند ؛ امّا ضعف و لرزه گرفت و نتوانست . سِنان بن اَنَس به او گفت : خداوند ، بازوانت را بشکند و دستانت را قطع کند !

سپس ، خود، پیاده شد و سرِ حسین علیه السلام را بُرید و آن را به خولی بن یزید داد . پیش از آن ، شمشیرها[ ی بسیاری ] بر حسین علیه السلام زده بودند . .




4822.عنه صلی الله علیه و آله :الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) :مَکَثَ [الحُسَینُ علیه السلام ] مَلِیّا مِنَ النَّهارِ وَالنّاسُ یَتَدافَعونَهُ ویَکرَهونَ الإِقدامَ عَلَیهِ ، فَصاحَ بِهِم شِمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ : ثَکِلَتکُم اُمَّهاتُکُم ! ماذا تَنتَظِرونَ بِهِ ؟ أقدِموا عَلَیهِ .

فَکانَ أوَّلَ مَنِ انتَهی إلَیهِ زُرعَهُ بنُ شَریکٍ التَّمیمِیُّ ، فَضَرَبَ کَتِفَهُ الیُسری ، وضَرَبَهُ حُسَینٌ علیه السلام عَلی عاتِقِهِ فَصَرَعَهُ . وبَرَزَ لَهُ سِنانُ بنُ أنَسٍ النَّخَعِیُّ فَطَعَنَهُ فی تَرقُوَتِهِ (1) ، ثُمَّ انتَزَعَ الرُّمحَ فَطَعَنَهُ فی بَوانی (2) صَدرِهِ ، فَخَرَّ الحُسَینُ علیه السلام صَریعا ، ثُمَّ نَزَلَ إلَیهِ لِیَحتَزَّ رَأسَهُ ، ونَزَلَ مَعَهُ خَولِیُّ بنُ یَزیدَ الأَصبَحِیُّ فَاحتَزَّ رَأسَهُ ، ثُمَّ أتی بِهِ عُبَیدَ اللّهِ بنَ زیادٍ فَقالَ :


أوقِر رِکابی فِضَّهً وذَهَباأنَا قَتَلتُ المَلِکَ المُحَجَّبَا قَتَلتُ خَیرَ النّاسِ اُمّا وأباوخَیرَهُم إذ یُنْسَبُونَ نَسَبا


قالَ : فَلَم یُعطِهِ عُبَیدُ اللّهِ شَیئا . (3) .

1- .الترقُوَه : هی العظم الذی بین ثغره النحر والعاتق (النهایه : ج 1 ص 187 «ترق») .
2- .البَوَانی : عظام الصدر (لسان العرب : ج 14 ص 96 «بنی») .
3- .الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) : ج 1 ص 473 ، سیر أعلام النبلاء : ج 3 ص 302 وص 298 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 5 ص 13 کلّها نحوه ولیس فیها ذیله من «ثُمّ أتی» .



4823.عنه صلی الله علیه و آله :الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) :حسین علیه السلام ، مدّتی طولانی از روز را [ نیمه جان ] گذراند و مردم ، او را به همدیگر ، واگذار می کردند و یکسره کردنِ کار او را ناپسند می داشتند که شمر بن ذی الجوشن ، بر آنان بانگ زد : مادرهایتان به عزایتان بنشیند ! منتظر چه هستید ؟ کار را تمام کنید !

نخستین کسی که خود را به او رساند ، زُرْعه بن شریک تمیمی بود که [ ضربه ای ]بر شانه چپ حسین علیه السلام زد و حسین علیه السلام هم بر گردن او زد و او را [ بر زمین ]انداخت . سِنان بن اَنَس نَخَعی ، با او رویارو شد و نیزه ای به تَرقُوه او فرو کرد و سپس ، آن را بیرون کشید و در قفسه سینه او فرو کرد . حسین علیه السلام ، به خاک افتاد . آن گاه ، سِنان پیاده شد تا سرش را [ از تن ] جدا کند که خولی بن یزید اَصبَحی نیز با او فرود آمد و سرِ حسین علیه السلام را جدا کرد و نزد عبید اللّه بن زیاد آورد و گفت :


بر رکابم ، طلا و نقره بریزکه من ، پادشاه باحشمت را کُشتم ؛ آن که بهترین پدر و مادر را داشتو نیکوترینِ مردم ، به گاه بر شمردن [ حَسَب و ] نَسَب بود .


عبید اللّه ، هیچ به او نداد . .




4818.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الأخبار الطوال :بَقِیَ الحُسَینُ علیه السلام مَلِیّا جالِسا ، ولَو شاؤوا أن یَقتُلوهُ قَتَلوهُ ، غَیرَ أنَّ کُلَّ قَبیلَهٍ کانَت تَتَّکِلُ عَلی غَیرِها ، وتَکرَهُ الإِقدامَ عَلی قَتلِهِ .

وعَطِشَ الحُسَینُ علیه السلام ، فَدَعا بِقَدَحٍ مِن ماءٍ ، فَلَمّا وَضَعَهُ فی فیهِ رَماهُ الحُصَینُ بنُ نُمَیرٍ بِسَهمٍ ، فَدَخَلَ فَمَهُ ، وحالَ بَینَهُ وبَینَ شُربِ الماءِ، فَوَضَعَ القَدَحَ مِن یَدِهِ . ولَمّا رَأَی القَومَ قَد أحجَموا عَنهُ ، قامَ یَتَمَشّی عَلَی المُسَنّاهِ نَحوَ الفُراتِ ، فَحالوا بَینَهُ وبَینَ الماءِ ، فَانصَرَفَ إلی مَوضِعِهِ الَّذی کانَ فیهِ .

فَانتَزَعَ لَهُ رَجُلٌ مِنَ القَومِ بِسَهمٍ فَأَثبَتَهُ فی عاتِقِهِ ، فَنَزَعَ علیه السلام السَّهمَ . وضَرَبَهُ زُرعَهُ بنُ شُریکٍ التَّمیمِیُّ بِالسَّیفِ ، وَاتَّقاهُ الحُسَینُ علیه السلام بِیَدِهِ ، فَأَسرَعَ السَّیفُ فی یَدِهِ . وحَمَلَ عَلَیهِ سِنانُ بنُ أوسٍ النَّخَعِیُّ فَطَعَنَهُ ، فَسَقَطَ . ونَزَلَ إلَیهِ حَولِیُّ (1) بنُ یَزیدَ الأَصبَحِیُّ لِیَحُزَّ رَأسَهُ ، فَاُرعِدَت یَداهُ . فَنَزَلَ أخوهُ شِبلُ بنُ یَزیدَ فَاحتَزَّ رَأسَهُ ، فَدَفَعَهُ إلی أخیهِ حَولِیٍّ . (2)4819.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :المنتظم :بَقِیَ الحُسَینُ علیه السلام زَمانا مَا انتَهی إلَیهِ رَجُلٌ مِنهُم ، إلَا انصَرَفَ عَنهُ وکَرِهَ أن یَتَوَلّی قَتلَهُ ، وَاشتَدَّ بِهِ العَطَشُ فَتَقَدَّمَ لِیَشرَبَ ، فَرَماهُ حُصَینُ بنُ تَمیمٍ بِسَهمٍ فَوَقَعَ فی فَمِهِ ، فَجَعَلَ یَتَلَقَّی الدَّمَ ویَرمی بِهِ السَّماءَ ویَقولُ : اللّهُمَّ أحصِهِم عَدَدا وَاقتُلهُم مَدَدا ، ولا تَذَر عَلَی الأَرضِ مِنهُم أحَدا . (3) .

1- .هکذا فی المصدر ، والظاهر أنّ الصحیح : «خولیّ» کما هو المعروف والموجود فی أغلب النقول .
2- .الأخبار الطوال : ص 258 ، بغیه الطلب فی تاریخ حلب : ج 6 ص 2629 .
3- .المنتظم : ج 5 ص 340 ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 35 ؛ الملهوف : ص 172 ، مثیر الأحزان : ص 73 کلّها نحوه وفیها صدره إلی «قتله» ، بحار الأنوار : ج 45 ص 53 .



4820.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الأخبار الطّوال :حسین علیه السلام ، مدّتی طولانی [ نیمه جان ] نشسته بود و اگر می خواستند ، می توانستند که او را بکُشند ؛ امّا هر قبیله ای ، این کار را به دیگری وا می نهاد و دوست نداشت که به کُشتن حسین علیه السلام ، اقدام کند .

حسین علیه السلام ، تشنه بود و کاسه ای آب خواست ؛ امّا هنگامی که آن را به دهانش بُرد ، حُصَین بن نُمَیر ، تیری به سوی او انداخت که به دهانش فرو رفت و نگذاشت تا از آن آب بنوشد . کاسه را از دست ، فرو گذاشت و چون دید که دشمنان ، از او کنار کشیده اند ، برخاست و بر سیل بند فرات ، به سوی آب ، حرکت کرد ؛ امّا جلویش را گرفتند . لذا منصرف شد و به همان جایی که بود ، باز گشت .

یکی از دشمنان ، تیری بیرون کشید و آن را بر شانه او نشاند . حسین علیه السلام ، تیر را بیرون کشید . زُرَعه بن شریک تمیمی ، با شمشیر ، [ ضربه ای ] بر او زد . حسین علیه السلام ، دستش را سپر کرد که شمشیر بر آن ، اثر گذاشت [ و آن را قطع کرد ] . سِنان بن اَوس نَخَعی ، نیزه ای به او زد که [ به زمین ] افتاد . خولی بن یزید اَصبَحی ، پیاده شد تا سرش را ببُرد که دستانش لرزید [ و نتوانست ] . برادرش شِبْل بن یزید ، پیاده شد و سرِ حسین علیه السلام را [ از تن ] جدا کرد و آن را به برادرش خولی داد .4821.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :المنتظم :حسین علیه السلام ، مدّتی [ نیمه جان ] ماند . هیچ کس به سراغ او نمی رفت ، جز آن که باز می گشت و ناخوش می داشت که عهده دارِ کُشتن او شود . تشنگی حسین علیه السلام ، شدّت گرفت . پیش رفت تا آب بنوشد که حُصَین بن تمیم ، تیری به سوی او انداخت که در دهانش فرو رفت . حسین علیه السلام ، خون ها را می گرفت و به سوی آسمان می پاشید و می گفت : «خدایا ! آنها را به شمار آور و همگی را بکُش . هیچ یک از آنان را بر روی زمین ، باقی مگذار» . .




4822.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الملهوف :لَمّا اُثخِنَ الحُسَینُ علیه السلام بِالجِراحِ وبَقِیَ کَالقُنفُذِ ، طَعَنَهُ صالِحُ بنُ وَهبٍ المُزَنِیُّ لَعَنَهُ اللّهُ عَلی خاصِرَتِهِ طَعنَهً ، فَسَقَطَ الحُسَینُ علیه السلام عَن فَرَسِهِ إلَی الأَرضِ عَلی خَدِّهِ الأَیمَنِ ، ثُمَّ قامَ علیه السلام .

قالَ الرّاوی : وخَرَجَت زَینَبُ علیهاالسلام مِن بابِ الفُسطاطِ وهِیَ تُنادی : وا أخاه ! وا سَیِّداه ! وا أهلَ بَیتاه ! لَیتَ السَّماءَ انطَبَقَت عَلَی الأَرضِ ، ولَیتَ الجِبالَ تَدَکدَکَت عَلَی السَّهلِ .

قالَ : وصاحَ شِمرٌ بِأَصحابِهِ : ما تَنتَظِرونَ بِالرَّجُلِ ؟! قالَ : فَحَمَلوا عَلَیهِ مِن کُلِّ جانِبٍ ، فَضَرَبَهُ زُرعَهُ بنُ شَریکٍ عَلی کَتِفِهِ الیُسری ، فَضَرَبَ الحُسَینُ علیه السلام زُرعَهَ فَصَرَعَهُ ، وضَرَبَهُ آخَرُ عَلی عاتِقِهِ المُقَدَّسِ بِالسَّیفِ ضَربَهً کَبا علیه السلام بِها عَلی وَجهِهِ .

وکانَ قَد أعیا فَجَعَلَ یَنوءُ ویَکبو ، فَطَعَنَهُ سِنانُ بنُ أنَسٍ النَّخَعِیُّ لَعَنَهُ اللّهُ فی تَرقُوَتِهِ ، ثُمَّ انتَزَعَ الرُّمحَ فَطَعَنَهُ فی بَوانی صَدرِهِ ، ثُمَّ رَماهُ سِنانٌ أیضا بِسَهمٍ فَوَقَعَ السَّهمُ فی نَحرِهِ ، فَسَقَطَ علیه السلام وجَلَسَ قاعِدا ، فَنَزَعَ السَّهمَ مِن نَحرِهِ ، وقَرَنَ کَفَّیهِ جَمیعا وکُلَّمَا امتَلَأَتا مِن دِمائِهِ خَضَبَ بِها رَأسَهُ ولِحیَتَهُ ، وهُوَ یَقولُ : هکَذا ألقَی اللّهَ مُخَضَّبا بِدَمی ، مَغصوبا عَلی حَقّی .

فَقالَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ لِرَجُلٍ عَن یَمینِهِ : اِنزِل -وَیحَکَ- إلَی الحُسَینِ فَأَرِحهُ ! فَبَدَرَ إلَیهِ خَولِیُّ بنُ یَزیدَ الأَصبَحِیُّ لِیَحتَزَّ رَأسَهُ فَاُرعِدَ ، فَنَزَلَ إلَیهِ سِنانُ بنُ أنَسٍ النَّخَعِیُّ لَعَنَهُ اللّهُ فَضَرَبَهُ بِالسَّیفِ فی حَلقِهِ الشَّریفِ ، وهُوَ یَقولُ : وَاللّهِ إنّی لَأَحتَزُّ رَأسَکَ وَأعلَمُ أنَّکَ ابنُ رَسولِ اللّهِ ، وخَیرُ النّاسِ أبا واُمّا ، ثُمَّ احتَزَّ رَأسَهُ الشَّریفَ علیه السلام . وفی ذلِکَ یَقولُ الشّاعِرُ :


فَأَیُّ رَزِیَّهٍ عَدَلَت حُسَیناغَداهَ تُبیرُهُ (1) کَفّا سِنانِ


... قالَ الرّاوی : وَارتَفَعَت فِی السَّماءِ فی ذلِکَ الوَقتِ غَبَرَهٌ شَدیدَهٌ سَوداءُ مُظلِمَهٌ ، فیها ریحٌ حَمراءُ لا یُری فیها عَینٌ ولا أثَرٌ ، حَتّی ظَنَّ القَومُ أنَّ العَذابَ قَد جاءَهُم ، فَلَبِثوا کَذلِکَ ساعَهً ثُمَّ انجَلَت عَنهُم .

ورَوی هِلالُ بنُ نافِعٍ قالَ : إنّی لَواقِفٌ مَعَ أصحابِ عُمَرَ بنِ سَعدٍ ، إذ صَرَخَ صارِخٌ : أبشِر أیُّهَا الأَمیرُ ! فَهذا شِمرٌ قَد قَتَلَ الحُسَینَ .

قالَ : فَخَرَجتُ بَینَ الصَّفَّینِ ، فَوَقَفتُ عَلَیهِ فَإِنَّهُ لَیَجودُ بِنَفسِهِ ، فَوَاللّهِ ما رَأَیتُ قَتیلاً مُضَمَّخا بِدَمِهِ أحسَنَ مِنهُ ولا أنوَرَ وَجها ، ولَقَد شَغَلَنی نورُ وَجهِهِ وجَمالُ هَیأَتِهِ عَنِ الفِکرِ فی قَتلِهِ ، فَاستَسقی فی تِلکَ الحالِ ماءً ، فَسَمِعتُ رَجُلاً یَقولُ لَهُ : وَاللّهِ لا تَذوقُ الماءَ حَتّی تَرِدَ الحامِیَهَ فَتَشرَبَ مِن حَمیمِها . (2)

فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام : لا ، بَل أرِدُ عَلی جَدّی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وأسکُنُ مَعَهُ فی دارِهِ ، فی مَقعَدِ صِدقٍ عِندَ مَلیکٍ مُقتَدِرٍ ، وأشرَبُ مِن ماءٍ غَیرِ آسِنٍ (3)

، وأشکو إلَیهِ مَا ارتَکَبتُم مِنّی وفَعَلتُم بی .

قالَ : فَغَضِبوا بِأَجمَعِهِم ، حَتّی کَأَنَّ اللّهَ لَم یَجعَل فی قَلبِ أحَدٍ مِنهُم مِنَ الرَّحمَهِ شَیئا ، فَاحتَزّوا رَأسَهُ وإنَّهُ لَیُکَلِّمُهُم ، فَعَجِبتُ مِن قِلَّهِ رَحمَتِهِم ! ! وقُلتُ : وَاللّهِ لا اُجامِعُکُم عَلی أمرٍ أبَدا ! (4) .

1- .مُبیرٌ : أی مهلکٌ یُسرف فی إهلاک الناس (النهایه : ج 1 ص 161 «بور») .
2- .الحَمِیمُ : الماء الشدید الحراره (مفردات ألفاظ القرآن : ص 254 «حمّ») .
3- .أسنَ الماء فهو آسن : إذا تغیّرت ریحه (النهایه : ج 1 ص 49 «أسن») .
4- .الملهوف : ص 174 ، مثیر الأحزان : ص 75 نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 57 وراجع : مروج الذهب : ج 3 ص 71 .



4823.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الملهوف :هنگامی که حسین علیه السلام از [شدّت] زخم ها ، سنگین و [ از بسیاریِ اصابت تیرها ]مانند خارپشت شد ، صالح بن وَهْب مُزَنی که خدا ، لعنتش کند ، نیزه ای به پهلوی امام علیه السلام زد . حسین علیه السلام ، با گونه راست ، از اسب بر زمین افتاد و سپس برخاست .

زینب علیهاالسلام ، از درِ خیمه بیرون آمد ، در حالی فریاد می زد : وای ، برادر من ! وای ، سَرور من ! وای ، خاندان من ! کاش آسمان ، خراب می شد و بر زمین می افتاد ، و کوه ها خاک شده ، در دشت ها پراکنده می شدند !

شمر ، بر یارانش فریاد زد : از او چه انتظار دارید ؟

از هر سو ، به او حمله کردند . زُرَعه بن شریک ، بر شانه چپ امام علیه السلام ضربه ای زد و حسین علیه السلام نیز [ با ضربه ای ]زُرْعه را زد و [ بر زمین ] انداخت . دیگری بر گردن مقدّسش ضربه ای زد که بر اثر آن ضربه ، به رو ، بر خاک افتاد .

خیلی ناتوان شده بود . به زحمت ، بلند می شد و باز ، به رو ، بر زمین می افتاد . سِنان بن اَنَس نَخَعی که لعنت خدا بر او باد ، نیزه ای در تَرقُوه اش فرو بُرد و سپس ، آن را در آورد و در قفسه سینه امام علیه السلام ، فرو کرد . سِنان ، تیری نیز به سوی امام علیه السلام انداخت که بر گودیِ گلویش نشست . امام علیه السلام ، دوباره افتاد و [ سپس ] راست نشست و تیر را بیرون کشید . آن گاه ، کف دست هایش را به هم نزدیک کرد [ و زیر گلویش گرفت ] و هر وقت که پُر می شدند ، صورت و محاسنش را با آن ، رنگین می کرد و می فرمود : «این گونه خواهم بود تا خدا را خونین و در حالی که حقّم غصب شده ، دیدار کنم» .

عمر بن سعد ، به مردی در سمت راستش گفت : وای بر تو ! فرود بیا و حسین را راحت کن !

خولی بن یزید اَصبَحی ، بی درنگ ، به سوی حسین علیه السلام شتافت تا سرش را جدا کند که به لرزه افتاد [ و نتواست ] . سِنان بن اَنَس نَخَعی که خدا ، لعنتش کند ، پیاده شد و با شمشیر ، بر گلوی شریف امام علیه السلام زد ، در حالی که می گفت : به خدا سوگند ، سرت را قطع می کنم ، با آن که می دانم تو ، فرزند پیامبر خدایی و بهترین پدر و مادر را داری .

سپس ، سرِ شریف امام علیه السلام را بُرید .

شاعر ، در این باره گفته است :


چه مصیبتی با مصیبت حسین علیه السلام ، برابری می کندآن روز که دو دست سِنان ، او را شهید کرد ؟!


... آن هنگام ، غباری غلیظ و سیاه و تاریک ، به آسمان برخاست که بادی سرخ به همراه داشت و هیچ چیز در آن ، دیده نمی شد تا آن جا که مردم ، گمان کردند که عذاب بر ایشان وارد شده است . ساعتی این گونه ماندند و سپس هوا ، صاف و باز شد .

هلالِ بن نافع نیز روایت کرده است که : من با یاران عمر بن سعد ، ایستاده بودم که فریاد کننده ای ، بانگ زد : ای امیر ! بشارت ده که اینک ، شمر ، حسین را کُشت .

من از میان صف دو لشکر ، بیرون آمدم و بر سرش ایستادم . در حال جان دادن بود . به خدا سوگند ، هیچ کشته آلوده به خونی ندیده ام که از او ، زیباتر و نورانی تر باشد ، و نور صورت و زیبایی شمایلش ، مرا از اندیشیدن به کُشتن او ، باز داشت . در آن حال ، آب خواست . شنیدم که مردی می گوید : به خدا سوگند ، هیچ آبی نمی نوشی تا به دوزخ ، در آیی و از آب سوزان آن ، بنوشی !

حسین علیه السلام به او گفت : «نه ؛ بلکه بر جدّم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در می آیم و در خانه اش با او سُکنا می گُزینم ، در جایگاه راستی و نزد فرمان روایِ مقتدر ، و از آبی زلال و خوش بو می نوشم و از آنچه بر من روا داشتید و با من کردید ، به او شِکوه می بَرم» .

آنان ، همگی خشم گرفتند و گویی که خداوند ، در دلِ هیچ یک از آنان ، چیزی به نام رحم ، قرار نداده بود . از این رو ، در همان حال که با آنان سخن می گفت ، سرش را جدا کردند !

با خود گفتم : به خدا سوگند ، هیچ گاه ، برای هیچ کاری با شما همراهی نخواهم کرد . .




4824.عنه صلی الله علیه و آله :مثیر الأحزان :لَمّا اُثخِنَ [الحُسَینُ علیه السلام ] بِالجِراحِ ، ولَم یَبقَ فیهِ حَراکٌ ، أمَرَ شِمرٌ أن یَرموهُ بِالسِّهامِ ، وناداهُم عُمَرُ بنُ سَعدٍ : ما تَنتَظِرونَ بِالرَّجُلِ ؟ وأمَرَ سِنانَ بنَ أنَسٍ أن یَحتَزَّ رَأسَهُ ، فَنَزَلَ یَمشی إلَیهِ وهُوَ یَقولُ : أمشی إلَیکَ وأعلَمُ أنَّکَ سَیِّدُ القَومِ ، وأنَّکَ خَیرُ النّاسِ أبا واُمّا ! فَاحتَزَّ رَأسَهُ ، ورَفَعَهُ إلی عُمَرَ بنِ سَعدٍ ، فَأَخَذَهُ فَعَلَّقَهُ فی لَبَبِ (1) فَرَسِهِ . (2)4825.عنه صلی الله علیه و آله :تذکره الخواصّ عن هشام بن محمّد :صاحَ شِمرٌ ما تَنتَظِرونَ بِهِ ؟ اِحمِلوا عَلَیهِ ! فَتَشَدَّدَ الحُسَینُ علیه السلام ولَبِسَ سَراویلاً ضَیِّقا ، فَأَعجَلوهُ ، فَضَرَبَهُ الحُصَینُ بنُ تَمیمٍ عَلی رَأسِهِ بِالسَّیفِ فَسَقَطَ ، وضَرَبَهُ زُرعَهُ بنُ شَریکٍ التَّمیمِیُّ عَلی کَتِفِهِ الیُسری فَأَبانَها ، فَجَعَلَ یَبکی ، وحَمَلَ عَلَیهِ سِنانُ بنُ أنَسٍ النَّخَعِیُّ فَطَعَنَهُ بِرُمحٍ فی تَرقُوَتِهِ ، ثُمَّ نَزَلَ فَحَزَّ رَأسَهُ بَعدَ أن ذَبَحَهُ . (3)4826.عنه صلی الله علیه و آله :المناقب لابن شهرآشوب :قالَ شِمرٌ : ما وُقوفُکُم ؟ وما تَنتَظِرونَ بِالرَّجُلِ وقَد أثخَنَتهُ السِّهامُ ؟ اِحمِلوا عَلَیهِ ثَکِلَتکُم اُمَّهاتُکُم !

فَحَمَلوا عَلَیهِ مِن کُلِّ جانِبٍ ، فَرَماهُ أبُو الحَنوقِ الجُعفِیُّ فی جَبینِهِ ، وَالحُصَینُ بنُ نُمَیرٍ فی فیهِ ، وأبو أیّوبَ الغَنَوِیُّ بِسَهمٍ مَسمومٍ فی حَلقِهِ . فَقالَ [الحُسَینُ] علیه السلام : بِسمِ اللّهِ ، ولا حَولَ ولا قُوَّهَ إلّا بِاللّهِ ، وهذا قَتیلٌ فی رِضَی اللّهِ .

وکانَ ضَرَبَهُ زُرعَهُ بنُ شَریکٍ التَّمیمِیُّ عَلی کَتِفِهِ الأَیسَرِ ، وعَمرُو بنُ الخَلیفَهِ الجُعفِیُّ عَلی حَبلِ عاتِقِهِ ، وکانَ طَعَنَهُ صالِحُ بنُ وَهبٍ المُزَنِیُّ عَلی جَنبِهِ ، وکانَ رَماهُ سِنانُ بنُ أنَسٍ النَّخَعِیُّ فی صَدرِهِ ، فَوَقَعَ عَلَی الأَرضِ ، وأخَذَ دَمَهُ بِکَفَّیهِ وصَبَّهُ عَلی رَأسِهِ مِرارا .

فَدَنا مِنهُ عُمَرُ وقالَ : جَزّوا رَأسَهُ ! فَقَصَدَ إلَیهِ نَصرُ بنُ خَرَشَهَ فَجَعَلَ یَضرِبُهُ بِسَیفِهِ ، فَغَضِبَ عُمَرُ ، وقالَ لِخَولِیِّ بنِ یَزیدَ الأَصبَحِیِّ : اِنزِل فَجُزَّ رَأسَهُ ، فَنَزَلَ وجَزَّ رَأسَهُ . (4) .

1- .اللَّبَبُ : المنحر (القاموس المحیط : ج 1 ص 127 «ألَب») .
2- .مثیر الأحزان : ص 74 .
3- .تذکره الخواصّ : ص 253 وراجع : شرح الأخبار : ج 3 ص 164 ح 1092 .
4- .. المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 111 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 55 وراجع : کشف الغمّه : ج 2 ص 263 .



4827.عنه صلی الله علیه و آله :مثیر الأحزان :هنگامی که حسین علیه السلام به سبب [شدّت] زخم ها ، زمینگیر شد و قدرت حرکت نداشت ، شمر ، فرمان داد تا او را تیرباران کنند . عمر بن سعد هم به آنان ندا داد : منتظر چه هستید ؟

آن گاه ، به سِنان بن اَنَس فرمان داد تا سرِ حسین علیه السلام را جدا کند . او فرود آمد و به سوی حسین علیه السلام رفت و در حالی که می گفت : به سوی تو می آیم و می دانم که تو ، سَرور قوم هستی و بهترین پدر و مادر را داری .

آن گاه ، سرش را جدا کرد و آن را برای عمر بن سعد فرستاد . او هم آن را گرفت و از گردن اسبش آویخت .4828.رسول اللّه صلی الله علیه و آله :تذکره الخواص به نقل از هشام بن محمّد : شمر ، فریاد زد : منتظرِ چه هستید ؟ به او حمله کنید !

حسین علیه السلام ، خود را [بر روی اسب ،] محکم گرفت و لباس تنگی به تن کرد . آنان ، شتاب کردند و حُصَین بن تمیم ، با شمشیر بر سرش زد و او [ بر زمین ] افتاد و زُرْعه بن شریک تمیمی نیز به شانه چپ او زد و آن را جدا کرد .

حسین علیه السلام گریان شد که سِنان بن اَنَس نَخَعی ، به او حمله بُرد و نیزه ای به تَرقُوه وی زد . سپس ، پیاده شد و سر حسین علیه السلام را بُرید و از تن ، جدا کرد .4829.عنه صلی الله علیه و آله ( لِعَلِیٍّ علیه السلام ) المناقب ، ابن شهرآشوب :شمر [ رو به لشکر ] گفت : برای چه ایستاده اید ؟ از او ، چه انتظار دارید ؟ زخم ها ، او را افکنده اند . مادرتان به عزایتان بنشیند ! به او حمله کنید .

سپاهیان ، از هر سو به او حمله بُردند . ابو حَنوق جُعْفی ، تیری به پیشانی امام علیه السلام زد و حُصَین بن نُمَیر [ با تیری ] به دهان او و ابو ایّوب غَنَوی ، با تیری سمّی ، به گلویش زد . حسین علیه السلام گفت : «به نام خدا ؛ و هیچ تغییر و نیرویی ، جز به خواستِ خدا ، نیست ؛ و این ، کشته ای برای خشنودی خداست !» .

زُرْعه بن شریک تمیمی ، [ ضربه ای ] به شانه چپش و عمرو بن خلیفه جُعْفی ، به رگِ گردنش زد . صالح بن وَهْب مُزَنی نیز به پهلویش ضربه ای زد و سِنان بن اَنَس نَخعی هم تیری (/ نیزه ای) به سینه اش زد و حسین علیه السلام بر زمین افتاد . سپس چند بار خونش را با کفِ دست هایش گرفت و بر سرش ریخت . عمر به او نزدیک شد و گفت : سرش را جدا کنید !

نصر بن خُرَشه ، به سوی حسین علیه السلام رفت و با شمشیرش بر او می زد که عمر ، خشمگین شد و به خولی بن یزید اَصبَحی گفت : پیاده شو و سرش را جدا کن .

او نیز پیاده شد و سر امام علیه السلام را [ از تن ] جدا کرد . .




4824.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الفتوح :قال : فَصاحَ الشِّمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ لَعَنَهُ اللّهُ بِأَصحابِهِ فَقالَ : ما وُقوفُکُم ؟ وماذا تَنتَظِرونَ بِالرَّجُلِ وقَد أوثَقَتهُ السِّهامُ ؟ اِحمِلوا عَلَیهِ ، ثَکِلَتکُم اُمَّهاتُکُم !

قالَ : فَحَمَلوا عَلَیهِ مِن کُلِّ جانِبٍ ، قالَ : وأوثَقَتهُ الجِراحُ بِالسُّیوفِ ، فَضَرَبَهُ رَجُلٌ یُقالُ لَهُ زُرعَهُ بنُ شَریکٍ التَّمیمِیُّ لَعَنَهُ اللّهُ ضَربَهً عَلی یَدِهِ الیُسری ، وضَرَبَهُ عَمرُو بنُ طَلحَهَ الجُعفِیُّ لَعَنَهُ اللّهُ عَلی حَبلِ عاتِقِهِ مِن وَرائِهِ ضَربَهً مُنکَرَهً ، ورَماهُ سِنانُ بنُ أنَسٍ النَّخَعِیُّ لَعَنَهُ اللّهُ بِسَهمٍ ، فَوَقَعَ السَّهمُ فی نَحرِهِ ، وطَعَنَهُ صالِحُ بنُ وَهبٍ الیَزَنِیُّ لَعَنَهُ اللّهُ طَعنَهً فی خاصِرَتِهِ ، فَسَقَطَ الحُسَینُ علیه السلام عَن فَرَسِهِ إلَی الأَرضِ ، وَاستَوی قاعِدا ، ونَزَعَ السَّهمَ مِن نَحرِهِ ، وأقرَنَ کَفَّیهِ فَکُلَّمَا امتَلَأَتا من دَمِهِ خَضَّبَ بِهِ رَأسَهُ ولِحیَتَهُ ، وهُوَ یَقولُ : هکَذا حَتّی ألقی رَبّی بِدَمی ، مَغصوبا عَلی حَقّی !

قالَ : وأقبَلَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ حَتّی وَقَفَ عَلَیهِ ، وقالَ لِأَصحابِهِ : اِنزِلوا إلَیهِ فَخُذوا رَأسَهُ ! قالَ : فَنَزَلَ إلَیهِ نَصرُ بنُ خَرشَبَهَ الضِّبابِیُّ (1) لَعَنَهُ اللّهُ وکانَ أبرَصَ ، فَضَرَبَهُ بِرِجلِهِ فَأَلقاهُ عَلی قَفاهُ ، ثُمَّ أخَذَ بِلِحیَتِهِ ، فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام : أنتَ الأَبقَعُ الَّذی رَأَیتُکَ فی مَنامی ، قالَ : أوَ تُشَبِّهُنی بِالکِلابِ یَابنَ فاطِمَهَ ؟ قالَ : ثُمَّ جَعَلَ یَضرِبُ بِسَیفِهِ لَعَنَهُ اللّهُ عَلی مَذبَحِ الحُسَینِ علیه السلام وهُوَ یَقولُ :


أقتُلُکَ الیَومَ ونَفسی تَعلَمُعِلما یَقینا لَیسَ فیهِ مَزعَمُ (2) ولا مَحالَ لا ولا تَأَثُّمَ (3)إنَّ أباکَ خَیرُ مَن یُکَلِّمُ (4)


قالَ : فَغَضِبَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ ، ثُمَّ قالَ لِرَجُلٍ : اِنزِل أنتَ إلَی الحُسَینِ فَأَرِحهُ ! قالَ : فَنَزَلَ إلَیهِ خَولِیُّ بنُ یَزیدَ الأَصبَحِیُّ لَعَنَهُ اللّهُ فَاحتَزَّ رَأسَهُ . (5) .

1- .ویظهر من المصادر الأُخری أنّه شمر بن ذی الجوشن الضبابی ، وأنّ ما ذکر هنا هو تصحیف .
2- .فی المصدر «مرغم» ، والتصویب من بعض المصادر الاُخری .
3- .فی جمیع المصادر «و لا مجال لا و لا تکتّم».
4- .فی المصدر «تکلّم» ، والتصویب من بعض المصادر الاُخری .
5- .الفتوح : ج 5 ص 118 ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 35 نحوه وراجع : مطالب السؤول : ص 76 وکشف الغمّه : ج 2 ص 263 وبحار الأنوار : ج 45 ص 56 .



4825.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الفتوح :شمر بن ذی الجوشن که خدا ، لعنتش کند ، بر یارانش بانگ زد و گفت : چرا ایستاده اید ؟ و منتظر چه هستید ؟ تیرها ، او را زمینگیر کرده است . به او حمله کنید ، مادرانتان به عزایتان بنشیند !

از هر سو به او حمله کردند . زخم شمشیرها ، او را زمینگیر کرده بود . مردی به نام زُرْعه بن شریک تمیمی که خدا ، لعنتش کند ، ضربه ای بر دست چپ حسین علیه السلام زد و عمرو بن طلحه جُعْفی که خدا ، لعنتش کند ، از پشت ، ضربه ای غافلگیرانه بر رگِ گردن امام علیه السلام وارد کرد . سِنان بن اَنَس نَخَعی که خدا ، لعنتش کند ، نیز تیری به سوی او انداخت . تیر ، بر گلویش نشست و صالح بن وَهْب یَزَنی که خدا ، لعنتش کند ، نیزه ای به پهلوی حسین علیه السلام زد .

حسین علیه السلام ، از اسب به زمین افتاد . آن گاه ، راست نشست و تیر را از گلویش بیرون کشید و کفِ دستانش را کنار هم نهاد [ و زیر گلویش گرفت ] و هرگاه از خون ، پُر می شدند ، سر و صورتش را با آن ، رنگین می کرد و می فرمود : «این گونه خواهم بود تا خدایم را خونین و با حقّ غصب شده ، دیدار کنم» .

عمر بن سعد ، آمد تا بر بالای سر او ایستاد . سپس به یارانش گفت : فرود آیید و سرش را جدا کنید !

نصر بن خَرشَبه ضُبابی (1)

که خدا ، لعنتش کند و پیسی داشت ، فرود آمد و با پایش ، ضربه ای به حسین علیه السلام زد و او را به پشت خوابانْد و محاسن او را گرفت . حسین علیه السلام به او فرمود : «تو همان سگ سفیدی هستی که در خواب دیده ام» .

او گفت : ای پسر فاطمه ! مرا به سگ ها تشبیه می کنی ؟

سپس او که خدا ، لعنتش کند ، با شمشیر بر گلوی حسین علیه السلام زد و چنین می خواند :


امروز ، تو را می کُشم و خودبه یقین و بی هیچ تردیدی ، می دانم و بی هیچ گزیر و هیچ دروغیکه پدرت ، بهترین [ انسان ] ناطق است .


عمر بن سعد ، خشمگین شد و به مردی گفت : فرود بیا و حسین را راحت کن !

خولی بن یزید اَصبَحی که خدا ، لعنتش کند ، فرود آمد و سرش را [ از تن ]جدا کرد . .

1- .ظاهرا و طبق مصادر دیگر ، این شخص ، همان شمر بن ذی الجوشن ضُبابی بوده که به غلط ، این گونه آمده است .



4826.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی عن عمرو بن الحسن عن أبیه :غَضِبَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ فَقالَ لِرَجُلٍ کانَ عَن یَمینِهِ : اِنزِل وَیحَکَ إلَی الحُسَینِ فَأَرِحهُ ! فَنَزَلَ إلَیهِ قیلَ هُوَ خَولِیُّ بنُ یَزیدَ الأَصبَحِیُّ فَاحتَزَّ رَأسَهُ ، وقیلَ : بَل هُوَ شِمرٌ .

ورُوِیَ أنَّهُ جاءَ إلَیهِ شِمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ وسِنانُ بنُ أنَسٍ وَالحُسَینُ علیه السلام بِآخِرِ رَمَقٍ یَلوکُ بِلِسانِهِ مِنَ العَطَشِ فَرَفَسَهُ شِمرٌ بِرِجلِهِ ، وقالَ : یَابنَ أبی تُرابٍ ، ألَستَ تَزعُمُ أنَّ أباکَ عَلی حَوضِ النَّبِیِّ یَسقی مَن أحَبَّهُ ؟ فَاصبِر حَتّی تَأخُذَ الماءَ مِن یَدِهِ ، ثُمَّ قالَ لِسِنانِ بنِ أنَسٍ : اِحتَزَّ رَأسَهُ مِن قَفاهُ ! فَقالَ : وَاللّهِ لا أفعَلُ ذلِکَ! فَیَکونَ جَدُّهُ مُحَمَّدٌ خَصمی .

فَغَضِبَ شِمرٌ مِنهُ ، وجَلَسَ عَلی صَدرِ الحُسَینِ علیه السلام ، وقَبَضَ عَلی لِحیَتِهِ ، وهَمَّ بِقَتلِهِ ، فَضَحِکَ الحُسَینُ علیه السلام وقالَ لَهُ : أتَقتُلُنی ، أوَ لا تَعلَمُ مَن أنَا ؟ قالَ : أعرِفُکَ حَقَّ المَعرِفَهِ : اُمُّکُ فاطِمَهُ الزَّهراءُ ، وأبوکَ عَلِیٌّ المُرتَضی ، وجَدُّکَ مُحَمَّدٌ المُصطَفی ، وخَصمُکَ اللّهُ العَلِیُّ الأَعلی ، وأقتُلُکَ ولا اُبالی . وضَرَبَهُ بِسَیفِهِ اثنَتَی عَشرَهَ ضَربَهً ، ثُمَّ حَزَّ رَأسَهُ . (1) .

1- .مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 36 ؛ بحار الأنوار : ج 45 ص 56 .



4827.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی به نقل از عمرو بن حسن ، از پدرش : عمر بن سعد ، خشمگین شد و به مردی که در سمت راستش بود ، گفت : وای بر تو ! فرود بیا و حسین را راحت کن !

او که گفته شده خولی بن یزید اَصبَحی بوده ، پیاده شد و سرِ حسین علیه السلام را [ از تن ]جدا کرد . نیز گفته شده که آن مرد ، شمر بوده است .

همچنین روایت شده که شمر بن ذی الجوشن و سِنان بن اَنَس ، در آخرین لحظه های زندگی حسین علیه السلام که دیگر رمقی نداشت و از تشنگی ، زبانش را [ می چرخاند ] ، نزد حسین علیه السلام آمدند و شمر ، با پا به سینه او زد و گفت : ای پسر ابو تُراب ! آیا تو ادّعا نمی کنی که پدرت بر حوض پیامبر ، ایستاده است و هر که را دوست دارد ، سیراب می کند ؟ پس شکیبایی کن تا این که آب را از دست او بگیری !

سپس به سِنان بن اَنَس گفت : سرش را از پشت ، جدا کن !

او گفت : به خدا سوگند ، این کار را نمی کنم ، که جدّش محمّد ، طرفِ دعوایم خواهد بود .

شمر ، از [این سخن و تعلّل] او خشمگین شد . خود بر سینه حسین علیه السلام نشست و محاسنش را گرفت و تصمیم به کُشتن او گرفت . حسین علیه السلام لبخندی زد و به او فرمود : «مرا می کُشی ؟ آیا نمی دانی من کیستم ؟» .

شمر گفت : تو را کاملاً می شناسم . مادرت ، فاطمه زهرا و پدرت ، علی مرتضی و جدّت ، محمّدِ مصطفی و پشتیبانت ، خدای بلندمرتبه والاست . تو را می کُشم و هیچ باکی ندارم .

آن گاه ، دوازده ضربه با شمشیرش به او زد و سپس ، سر حسین علیه السلام را [ از پیکر ] ، جدا کرد . .




4828.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :المزار الکبیر فی زِیارَهِ النّاحِیَهِ : الشِّمرُ جالِسٌ عَلی صَدرِکَ ، مولِغٌ سَیفَهُ عَلی نَحرِکَ ، قابِضٌ عَلی شَیبَتِکَ بِیَدِهِ ، ذابِحٌ لَکَ بِمُهَنَّدِهِ (1) ، قَد سَکَنَت حَواسُّکَ ، وخَفِیَت أنفاسُکَ ، ورُفِعَ عَلَی القَنا رَأسُکَ ، (2) . 39 / 18عَدَدُ جِراحاتِ الإِمامِ علیه السلام4831.عنه علیه السلام :الأمالی للصدوق عن برید بن معاویه العجلی عن أبی جعفر الباقر علیه السلام :اُصیبَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام ووُجِدَ بِهِ ثَلاثُمِئَهٍ وبِضعَهٌ وعِشرونَ طَعنَهً بِرُمحٍ ، أو ضَربَهً بِسَیفٍ ، أو رَمیَهً بِسَهمٍ . فَرُوِیَ أنَّها کانَت کُلُّها فی مُقَدَّمِهِ ؛ لِأَنَّهُ علیه السلام کانَ لا یُوَلّی . (3) .

1- .المُهنَّدُ : السیف المطبوع من حدید الهند (الصحاح : ج 2 ص 557 «هند») .
2- .المزار الکبیر : ص 505 ، مصباح الزائر : ص 233 وفیه «خمدت» بدل «خفیت» ، بحار الأنوار : ج 101 ص 322 ح 8 .
3- .الأمالی للصدوق : ص 228 ح 240 ، روضه الواعظین : ص 209 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 110 بزیاده «وکانت السهام فی درعه کالشوک فی جلد القنفذ» قبل «فروی أنّها» نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 52 .



4832.رسول اللّه صلی الله علیه و آله ( فی عَلِیٍّ علیه السلام ) المزار الکبیر در «زیارت ناحیه مقّدسه» : شمر ، بر سینه ات نشسته است و شمشیرش را در گودیِ گلویت ، فرو برده است و محاسن سپیدت را به دستش گرفته و با شمشیر هندی خود ، تو را ذبح می کند . حواس تو ، آرام گرفته است و نفس هایت ، آهسته گشته است و سرت ، بر بالای نیزه رفته است .

9 / 1